ایراس؛ «ظرفیت و موانع شکل گیری محور مسکو-تهران در جهان در حال تغییر: طرح هایی در آسیای مرکزی، خزر و قفقاز» عنوان میزگرد تحلیلی بود که توسط بنیاد الکساندر کنیازف و با مشارکت آژانس خبری REGNUM در آکتائو قزاقستان برگزار شد. در این میزگرد کارشناسانی از کشورهای مختلف حضور داشتند. دکتر ماندانا تیشه یار، قائم مقام موسسه مطالعات ایران و اوراسیا (ایراس)، ولادیمیر پلاستون، استاد دانشگاه دولتی نووسیبیرسک، الکساندر کنیازف، کارشناس مسائل آسیای مرکزی و خاورمیانه، فابریسی ویلمینی، پژوهشگر برنامه "اوراسیای" انستیتوی تحقیقات عالی استراتژیک ایتالیا، الکساندر کالیسنیکوف، نماینده انستیتوی روسی مطالعات استراتژیک در ترکیه، کنستانتین سیراژکین، پژوهشگر ارشد انستیتوی قزاقی مطالعات استراتژیک نهاد ریاست جمهوری قزاقستان، رفیق سیفولین، کارشناس و رئیس سابق انستیتوی مطالعات بین الملل و استراتژیک نهاد ریاست جمهوری ازبکستان، ایگور پانکراتنکو، سردبیر مجله "ایران معاصر"، میخائیل پاک، سردبیر تحریریه تحلیلی آژانس خبری REGNUM، آندرانیک دیرینیکیان، نماینده انجمن همکاری های مرزی. آنچه که در ادامه از نظر می گذرد نتایج مجموع نظرات کارشناسان می باشد که البته ممکن است با نظر شخصی هر کارشناس مطابقت کامل نداشته باشد. شرکت کنندگان در این میزگرد به جهانی نبودن ویژگی "ژئومتریک" رهیافت ژئوپلیتیک- سیاسی شامل شکل گیری "محور"، "مثلث" و یا ... در طرح ها تاکید داشتند. در هر شرایطی بیش از هر چیز باید ماهیت طرح مورد نظر و نه نشانه های غیر رسمی آن تحلیل شوند. محور روسیه-ایران به عنوان بردار روابط دو کشور از گذشته تاکنون وجود داشته است و وجود خواهد داشت و بررسی چشم انداز های این "محور" باید از منظر کیفیت روابط و امکان به کارگیری آن در سطح مشارکت استراتژیک و شکل گیری اتحاد چندجانبه با قابلیت های بسیار موثر محقق شود. صلاحیت تدوین پرسش در خصوص پیش شرط های سیاسی و اقتصادی به منظور شکل گیری مشارکت استراتژیک بین مسکو و تهران از سوی شرکت کنندگان میزگرد کاملا مشهود بود. علی رغم تناقض در روابط تاریخی روسیه و ایران، در دهه گذشته در هر دو کشور نیروهای سیاسی وجود داشته که به نزدیکی روابط تمایل بسیار دارند. تبدیل شدن به قدرت منطقه ای با داشتن مرز مشترک در منطقه ی بسیار مهم ژئواستراتژیک خزر، داشتن مواضع یکسان در مسائل حاکمیتی، عدم مداخله در امور داخلی و تلاش در جهت مخالفت با منازعات در خاور نزدیک، خاورمیانه ، آسیای مرکزی و قفقاز از جمله مواردی هستند که مسکو و تهران را ملزم به همکاری های تنگاتنگ سیاسی می کنند. دو کشور با هماهنگی استراتژی منطقه ای خود می توانند نه تنها نقش مهم، بلکه نقش بسیار اساسی در شکل گیری نظم نوین و ساختارهای اجرایی مرتبط در بسیاری از مسائل حاشیه ای سیاست منطقه ای بازی کنند. از جمله در خزر امکان حل جدی مسائل در چارچوب "گروه پنجگانه خزر" و توقف گمانه زنی ها پیرامون موضوعات نفت و گاز و خطوط انتقال آن در منطقه و همچنین خاتمه بحث تشدید حضور نظامی بازیگران فرامنطقه ای در خزر محقق می شود. مسکو و تهران حتی در سطح مسائل جاری، با به کارگیری اقدامات مشترک در سیاست خارجی در چارچوب مشارکت استراتزیک می توانند حداقل مسائلی که اهمیت کلیدی برای امنیت خاور نزدیک و خاورمیانه دارد (که در ادامه ذکر می شود) را حل کنند: - محور مسکو-تهران کاملا قادر است تا مبتکر یک طرح نو ین منطقه ای با عنوان "بازسازی" افغانستان باشد که طی آن علاوه بر ایران و روسیه، چین و بدون شک هند به عنوان بزرگترین سرمایه گذاران در اقتصاد افغانستان نیز می توانند به عنوان شریک وارد عمل شوند.؛ - همکاری استراتژیک فدراسیون روسیه و جمهوری اسلامی ایران فرایند موثری در جلوگیری از توسعه "جهادگرایی" در عراق، سوریه و شرق مدیترانه خواهد بود؛ - اقدامات مشترک سیاست خارجی در محور مسکو-تهران می تواند منجر به شکل گیری تعادل نوین برای پایداری نیروها در خاورمیانه و ایجاد سیستمی به مراتب پایدارتر از "سیستم کنترل و توازن" باشد که با حمله آمریکا به عراق و پس از آن مسائل بهار عربی تخریب شده است؛ - اتحاد نظامی-سیاسی فدراسیون روسیه و جمهوری اسلامی ایران در منطقه خزر می تواند ضامنی باشد برای جلوگیری از طرحهای بحران زای سیاست خارجی کشورهای منطقه و طرحهای (به خصوص نظامی) که از سوی قدرتهای فرامنطقه ای تحمیل می شود. هنگامی که در خصوص شکل همکاری های استراتژیک فدراسیون روسیه و جمهوری اسلامی ایران سخن به میان می رود، مهمترین و مشکلترین مساله در میان نخبگان سیاسی دو کشور این است که آیا مشارکت تاکتیکی به مفهوم عملکرد مشترک در موضوعات مشخص بر اساس مشکلات محلی است؟ یا منظور مشارکت استراتژیک است که شامل یک فرایند عمومی و رهیافت های پیچیده برای حل مشکلات امنیت منطقه ای و محدود کردن مداخلات کشورهای خارجی از جمله آمریکا می باشد؟ و در صورتیکه تحقق همکاری های محلی نمونه های مثبتی دارد ، پس در آن صورت تعاملات پیچیده طولانی مدت بسیار دشوارتر به نظر می آید. این کار ساده ای نیست، به ویژه در اقدامات اقتصادی. حجم همکاری های اقتصادی در هر سطحی با پتانسیل سودده دو سویه همخوانی ندارد. نمونه این امر عدم وجود سیستم های همکاری متقابل در فضای بانکی دو کشور است. مشارکت تنگاتنگ اقتصادی با ایران بدون شک برای اقتصاد روسیه بسیار سودمند است اما این امر تنها برای "اقتصاد صنعتی" که محصولات معینی را تولید می کند مفید است. بازار ایران در بخش خدمات هیچگونه کششی را در روسیه برنمی انگیزاند. ایران به نوبه خود از یک سو به ورود کسب و کار روسی در بازار خود علاقمند است اما از سوی دیگر به دلیل نقص های ماهیتی کسب و کار روسی نظیر عقب ماندگی تکنولوژیک، وابستگی به ابزارهای مالی غربی و عدم شناخت کافی از ویژگی های بازار ایران، همکاری اقتصادی با طرف روسی تنها در سطح دولتی محدود می شود. این شرایط به نوبه خود حل مشکلات همکاری های اقتصادی را در سطح اتخاذ تصمیم های سیاسی ممکن می سازد که این امر همواره با منافع ملی هر کشور همخوانی ندارد. نمونه های اشکار و بسیار مهم این موضوع اختلال در تحویل سامانه موشکی اس-۳۰۰ به ایران است که حدود یک دهه ورود روسیه به بازار تسلیحاتی ایران را به تعویق انداخت و ترمزی برای همکاری های اقتصادی بود. "فاکتور ایران" نیز توسط نیروهای خاصی در مسکو به عنوان "برگ برنده" در رابطه با غرب مورد استفاده قرار می گیرد. هم برای مسکو و هم برای ایران مهمترین سد در تحقق همکاری ها با در نظر نگرفتن شکل گیری محور همه جانبه ژئوپلیتیکی، آمیختگی شدید مسائل مربوط به مشارکت استراتژیک با رقابت های سیاسی داخلی می باشد. مبارزه ای که به میزان زیادی در روسیه و تا حدود کمتر در ایران میان نخبگان اقتصادی که به قدرت غرب تکیه داده اند و بخش دیگری از نخبگان که منافع ملی کشور خود را دنبال می کنند، وجود دارد. مهمترین موانع سیاست خارجی در ایجاد محور "مسکو- تهران" را می توان به دو بخش بین المللی و منطقه ای تقسیم کرد. لابی های آمریکایی موجود در مسکو و متحدین آنان شرایطی را ایجاد کرده اند که نفوذ آنان نه تنها بر تصمیمات مالی-اقتصادی مختلف، بلکه نفوذ بر شرکتهای دولتی و تصمیمات با ماهیت کاملا سیاسی را میسر می کند. طبیعی است که مشارکت استراتژیک روسیه و ایران برای غرب یک فاکتور نامطلوب در روابط بین الملل می باشد . از این رو غرب رقابت سیاسی داخلی برای مقابله با این مساله ایجاد می کند و در این راستا از اهرم های اقتصادی و سیاسی که در تهران و مسکو وجود دارد استفاده می کند. همچنین لابی های لیبرال طرفدار غرب در تهران نیز علی رغم رویکرد سیاسی سران نظام، از منابع کافی جهت نفوذ برخوردار هستند. نتیجه این فرایند، کارشکنی استراتژیک در بسیاری از طرح های اقتصادی و سیاسی مشترک و بسیاری از توافقات دو سویه میان سران دو کشور است. این مقدمه به میزان چشمگیری بر سطح موجود اعتماد دو سویه نخبگان سیاسی و تجاری در سوق یافتن آنها در جهت منفی تاثیر دارد. باید اعتراف کرد که رشد اعتماد بخشی از نخبگان سیاسی روسیه با رشد نفوذ منطقه ای ایران هم خوانی ندارد. یکی از ابزارهای ضدروسی در ایران و ضد ایرانی در روسیه وجود کلیشه هایی در اذهان عمومی است که تصویری در اذهان آنها نسبت به یکدیگر ایجاد کرده است که عمدتا منفی است. بخشی از جامعه ایران نسبت به اقدامات روسیه بی اعتماد است که این امر ریشه در ادوار تاریخی دارد. در روسیه به استثنای بخش اندکی از جامعه، تصویر واضحی از جامعه ایران در اذهان مردم وجود ندارد. در این شرایط لابی های طرفدار غرب در مسکو و تهران از جمله در سرویس های امنیتی سازمانهای تحلیلی سیاست خارجی که به سران عالی سیاسی کشورها مشاوره هایی در زمینه تصمیمات استراتژیک از جمله در روابط دو جانبه فدراسیون روسیه و جمهوری اسلامی ایران و همچنین در ارتباط با غرب ارائه می دهند. همچنین شمار کافی از بازیگران منطقه ای وجود دارند که پیدایش محور همکاری مسکو-تهران برایشان فاکتور نامطلوبی تلقی می شود. شکل گیری محور مسکو-تهران برای اسرائیل و عربستان سعودی به سادگی قابل تصور نیست زیرا رویکرد سیاست خارجی ایران عامل بازدارنده ای است که به عنوان سنگ بنای دکترین سیاست خارجی الریاض و تل اویو می باشد. و وقتی که در تهران در خصوص لابی سعودی یا اسرائیلی سخن می رود، حسی از عدم اعتماد متصور می شود در حالی که در مسکو لابی اسرائیلی در این خصوص نفوذ چندانی ندارد. روابط روسیه-ایران به عنوان موضوع مورد بحث در فرمت روسی-سعودی بارها و بارها به وجود آمده است ، اگرچه صحبت از لابی سعودی در مسکو چندان ضروری نیست. ترکیه رقیب مستقیم و بلاواسطه ایران در نبرد بر سر رهبری منطقه ای است. شکل گیری محور مسکو-تهران نه تنها حاکی از مشکلات جدی برای سران آنکارا در فضای شکل گرفته از رویکرد نخبگان ترک است، بلکه هزینه های اقتصادی جدی نیز به همراه دارد: نخست اینکه طرح های استراتژیک ترکیه را می توان بر اساس تنوع بخشیدن به وابستگی از صادرات حامل های انرژی روسیه و ایران بررسی کرد و دوم اینکه بسیاری از منافعی که اقتصاد ترکیه از فعالیت های "شوالیه های سیاه" ، نهادهای کسب و کار که در شرایط دور زدن تحریم های غربی فعال هستند، کسب می کند در مسکو وجود دارد. در ضمن فرایندهای به وجود آمده این پرسش را مطرح می کند که در خصوص کدام ترکیه باید سخن گفت؟ "ترکیه اردوغان" تقریبا نیمی از جمعیت فعال این کشور است. "ترکیه ضد اردوغان" به چند فراکسیون تقسیم می شود نظیر اردوگاه حامیان اردوغان. سیستم سیاسی کشور در یک وضعیت بسیار نامتعادل قرار دارد. در این طیف چند سویه می توان نیروهای طرفدار آمریکا، طرفدار روسیه و بخشی از اسلام گرایان را مشخص کرد. بخشی از نیروهای سیاسی و رای دهندگان به طور کلی ادامه همکاری های ترکیه با روسیه را ترجیح نمی دهند و جلوی آن را می گیرند و خواهند گرفت. بخشی دیگر توسعه مثبت روابط با ایران را ترجیح نمیدهند. بخش کوچکی نیز از نخبگان سیاسی ترکیه وجود دارند که آماده مذاکره در خصوص اتحاد ترکیه، روسیه و ایران هستند. می توان به خاطر آورد که چند سال پیش شکل گیری محور مسکو-آنکارا-تهران-دمشق مورد مذاکره قرار گرفت که نتایج امروزه آن حاکی از تاثیر بالقوه بسیار بالای نیروهای غربی و اسلامگراها می باشد. در ادامه این میزگرد و در زمینه موضوعات منطقه ای ، شرکت کنندگان خاطر نشان کردند از موارد عینی کشورهای مخالف شکل گیری محور مسکو-تهران که دلایل کافی سیاسی و اقتصادی دارند، می توان به برخی از کشورهای پس از فروپاشی از جمله آذربایجان و به میزان کمتری ترکمنستان و قزاقستان اشاره کرد. اتحاد دومینووار ایران-روسیه در خزر و موارد مربوطه در قفقاز و آسیای مرکزی تا حدی امکان مانور این کشورها به خصوص آذربایجان (به ویژه در زمینه همکاری با کشورهای غربی در شرایط گوناگون نظامی و انرژی) را کاسته است . وفادارترین کشور به این محور بدون شک قزاقستان است که به عنوان کشوری که با روسیه در اتحادیه گمرکی، مجمع اقتصادی اوراسیا و پیمان امنیت جمعی مشارکت دارد توانسته سیاست خارجی منعطفی اتخاذ کند. بررسی وضعیت چین در رابطه با این استراتژی جالب تر است. اگر اهداف نهایی ساخت این محور با پکن سازگار نباشد، چین در خصوص شکل گیری آن با دلهره رفتار خواهد کرد. آشکار است که بدون مشارکت فعال پکن در طرح های مشترک مورد علاقه چین، مشارکت استراتژیک مسکو-تهران هم به دلایل سیاسی و هم اقتصادی محدود خواهد ماند . در چارچوب تحقق استراتژی چینی "طرح اقتصادی جاده ابریشم بزرگ" به عقیده رهبری فعلی چین، نزدیکی استراتژیک مسکو-تهران می تواند با حمایت و تحسین چین همراه شود که این امر به نوبه خود به روسیه و ایران امکان می دهد به عنوان شرکت کنندگانی با حقوق کامل در مجموعه طرح های اقتصادی فرا مرزی پر سود شرکت کنند. روابط در چارچوب بسته دو سویه امکان مشارکت را به معنای واقعی کلمه فقط محدود به مرزهای دو کشور میکند و تاثیر آن به مراتب کمتر خواهد بود.چارچوب مشابه با حضور کشورهای ثالث در پروژه های فردی تنها محدود به چین نیست. برای مثال برای ازبکستان طی شرایطی معین همکاری سه جانبه در صنعت هواپیما جالب خواهد بود. شکل گیری همکاری استراتژیک فدراسیون روسیه و جمهوری اسلامی ایران در مجموع توسط کارشناسان مثبت ارزیابی می شود زیرا در شرایط افزایش تمایل به روندهمکاری منطقه ای، انگیزه سیاسی نسبت به توسعه سازمانهایی مثل سازمان همکاری های شانگهای، اتحادیه گمرکی و مجمع اقتصادی اوراسیا افزایش می یابد و این ناشی از سیاست خارجی ضد غربی ایران است. پتانسیل اقتصادی ایران به نوبه خود وضعیت اتحاد ذکر شده را به شدت تقویت می کند. به همان اندازه پیش بینی نتایج شکل گیری محور مسکو-تهران برای بازار جهانی انرژی نیز جالب به نظر میرسد. نخست اینکه، شرکتهای چند ملیتی نفت و گاز روسیه-ایران در شرایط قطع کامل صادرات، امکان صدور منابع انرژی به چین و جنوب شرق آسیا (کره جنوبی و ژاپن) به جز هند را دارند. این امر بهای جهانی منابع انرژی هیدروکربنی را متعادلتر و گمانه زنی هایی که با فاکتورهای سیاسی گره خورده است را کمتر می کند. اتحاد در فضای انرژی می تواند منجر به شکل گیری یک گفتمان نوین میان تولید کنندگان و مصرف کنندگان انرژی از جمله اجرای طرحهای قدیمی ساخت یک مجمع اوپک گازی شود. مشخص است که "پاسخ" غرب، جستجوی فعالانه راهی برای تنوع بخشیدن به صادرات خواهد بود، یعنی تحقق تلاش هایی برای کنترل ذخایر انرژی در لبنان، الجزایر، نیجریه و .... . علاوه بر آن امیرنشینان حوزه خلیج فارس ناگزیر به سرمایه گذاری برای " امنیت و ثبات" می شوند که ماهیت آن دور جدید مسابق تسلیحاتی در این منطقه خواهد بود. این امر حاکی از آغاز سطح نوین همکاری های نظامی جمهوری اسلامی ایران و فدراسیون روسیه است. محور مسکو-تهران می تواند فاکتور کلیدی شکل گیری سیستم نوین کنترل و توازن در منطقه خاور نزدیک و خاورمیانه شود. با توجه به این واقعیت، دیدگاه های ایران و روسیه در اصول اساسی ثبات، با نظم موجود در حقوق بین الملل همخوانی دارد. به نوبه خود این اصول پس از جنگ به طریقی امنیت جهان را در نیم قرن تامین می کند ، به همین دلیل بازگشت آنها و انصراف از واردات دموکراسی و مقابله با گسترش نفوذ غرب که در پوشش شعار "جنگ با تروریسم بین الملل" ، شرایط منطقه را در نهایت بهبود می بخشد. شرایط نوین روابط جهانی که تغییراتی در سیستم روابط بین الملل ایجاد کرده، نظیر چرخش روسیه به سوی شرق که از سوی رهبری سیاسی ایران مثبت ارزیابی شده، شرایط بسیار مطلوبی جهت ایجاد محور مسکو-تهران ایجاد کرده است. برگردان: نسرین عبدالمحمدی منبع: آژانس خبری REGNUM پایان متن/