همين واقعيت كه عليرغم خوشبيني فراوان برخي تحليلگران روابط بينالملل به تداوم رياست جمهوري ديميتري مدويديف وي جاي خويش را در كرملين به ولاديمير پوتين داد و عليرغم خوشبين نبودن بسياري تحليلگران به پيروزي مجدد باراك اوباما وي مجدداً وارد كاخ سفيد شد حاكي از اين حقيقت است كه مردمان كشورها حل مشكلات و ثبات امنيتي و افتصاديشان در داخل كشور را بيشتر از مسائل در عرصه بين الملل در انتخابهايشان مورد توجه قرار ميدهند. ديگر اينكه تفسير و فهم دو كشور در دوسوي كره خاكي از مسائل جهان و نوع ارزشيابي آنها از حوادث و تحولات متفاوت است. تبيين اين واقعيت كه چگونه خانواده حاكم در روسيه به رهبري ولاديميرپوتين بازگشت وي به عرصه رياست جمهوري را به يك رقابت تمام عيار و يا تداوم رياست مدويديف ترجيح داد و حاضر نشد در اين زمينه با تعريف الگويي ديگر ريسكي را بپذيرد در چارچوب روانشناسي سياسي ملت و نخبگان روس و برداشت روسيه از تهديدهايي كه متوجه اين كشور است امكانپذير است. همچنين انتخاب مجدد باراك اوباما نيز نشان داد مردم آمريكا ديگر آن ملت محافظهكار سابق نيست و مردم اين كشور تهديدهاي خارجي بزرگنمايي شده چون تروريسم و بنيادگرايي را چندان جدي نميدانند. اين مقايسه نياز به مقال جداگانهاي دارد اما آنچه در اينجا مورد بررسي است اين پرسش است كه روابط روسيه و امريكا در دور دوم رياست اوباما و دور سوم رياست پوتين چگونه رقم خواهد خورد؟ روابط دو كشور در طول دو دهه گذشته فراز و نشيب هاي فراواني را پشت سر گذاشته است. در طول دهه نود شاهد رويكرد سياست خارجي روسيه به غرب و تعديل آن در نيمه دوم اين دهه و برقراري توازن در روابط بين شرق و غرب بودهايم. در يك دهه گذشته نيز روابط روسيه و آمريكا از مشاركت استراتژيك تا مقابله استراتژيك در تغيير بوده است. در سال ۲۰۰۲ و يكسال پس از حمله يازدهم سپتامبر جورج دبليو بوش و ولاديمير پوتين روابطي راهبردي ميان دو كشور براي مقابله با تروريسم را تعريف كردند و در سال ۲۰۰۶ سردي روابط كه از انقلاب رنگي در گرجستان و اكراين آغاز شده بود با سخنان پوتين در اجلاس مونيخ تشديد و نهايتاً به وضعيتي شبيه جنگ سرد در تابستان ۲۰۰۸ با جنگ گرجستان منجر شد. در ماههاي آغازين رياست جمهوري باراك اوباما و ديميتري مدويديف نيز طرحي نو در روابط دو كشور در انداخته شد با نام «ري استارت» يا از نو آغازيدن روابط كه در ضمن آن مجموعه منافع و انتظارات دو كشور از هم فهرست شده بود و حلقه اولي و منافع حياتي كه طرفين بايد مراعات همديگر را در آن زمينهها ميكردند و خطوط قرمز دو كشور در روابط محسوب ميشد تعيين نموده بودند. پايان اين دوره نيز همزمان شد، با آغاز انقلاب در كشورهاي عربي و مداخله نظامي در ليبي اين واقعيت را در ذهن روسيه تداعي نمود كه روسيه دستاورد قابل توجهي از اين دوره روابط نيز نداشته است. هر سه دوره روابط دو كشور پس از فروپاشي شوروي و در دودهه اخير چه دوره اوليه در دهه نود و چه دو برهه سپري شده در هزاره سوم كه به آن اشاره رفت فصلي مشتركي را در آغاز داشته و آن اميدواري روسيه به تبديل شدن به بخشي اصلي از نظم اروپايي و جهاني بوده است در ابتداي دهه نود كه مهار سياست خارجي روسيه در دست سياستمداران متمايل به غرب بود ايده خانه مشترك اروپايي و عضويت روسيه در ناتو مطرح شد اما پس از گذشت چند سال و در سال ۱۹۹۶ روسيه به اين نتيجه رسيد كه نه تنها دستاوردي از اين روش براي روسيه حاصل نشده بلكه واگرايي و ضعف سياسي و اقتصادي در داخل روسيه تشديد و اين كشور از جمهوريهاي پيرامونش در فضاي پساشوروي نيز غفلت نموده است. اين مرحله با حاكميت اوراسياگرايي در سياست خارجي با حضور پريماكوف و پس از آن تسلط اين نگاه بر كل كشور با روي كار آمدن پوتين ختم شد و در پايان دهه نود روسيه روابط خويش با جمهوريهاي پيرامونش را بازسازي نمود. دوره مشاركت راهبردي در اوايل هزاره سوم نه با نگاه ايده آليستي دموكراتهاي اوايل دهه نود روسيه بلكه با رويكرد رئاليستي ولاديمير پوتين تنظيم شده بود و بنابود روسيه همسنگ آمريكا در مبارزه با تروريسم و ساير عرصههاي جهاني حضور يابد اما عليرغم ارتقاء جايگاه بينالمللي روسيه و تقويت ثبات و امنيت داخلي روسيه پس از يك دوره حضور پوتين، وقوع انقلابهاي رنگي، گسترش ناتو و طرح موضوع سپر دفاع موشكي نشان داد كه غرب همچنان روسيه را شريك خويش تلقي نمينمايد. دوره بازسازي روابط با يك رويكرد كاربردي و حركت براساس منافع متقابل آغاز شد اما پس از چهارسال در سال ۲۰۱۲ روشن شد كه هيچيك از موارد توافق شده به نتيجهاي نرسيده است آخرين ايده ديمتري مدويديف، رئيس جمهور پيشين روسيه مبني بر تعريف سيستم جديد امنيت اروپايي با حضور روسيه و كمك آمريكا به روسيه براي مدرن كردن صنعت و اقتصادش به سرانجام نرسيد. اما سئوال اينجاست كه روابط آمريكا و روسيه در سالهاي پيش رو چگونه رقم خواهد خورد و مختصات دوره پيش رو در روابط دو كشور چه خواهد بود؟ در روزها و هفتههاي گذشته اين سئوال مطرح شده كه روسيه رياست باراك اوباما يا ميت رامني را براي روابط دو كشور و شرايط جهاني ترجيح ميدهد. عليرغم برداشت غالب، نگارنده بر اين باور است كه تجديد رياست اوباما اولويتي براي روسيه محسوب نميشد بلكه با توجه به دوره توافق با جورج بوش در زمينه مشاركت راهبردي و همچنين تكيه همزمان روسيه و جمهوريخواهان بر مؤلفههاي سخت قدرت چه بسا روسيه كار با جمهوريخواهان و امكان توافقي بزرگ را ترجيح ميداد. نكته ديگر اينكه تجربه دو دهه روابط با آمريكا روسيه را با اين نكته واقف نموده كه طرحهاي آمريكايي و واقعيات ژئوپولتيك فراتر از توافقات ميان دو كشور صفحه حوادث را رقم ميزنند، مداخله نظامي در ليبي اين برداشت را در مقامات كرملين تقويت نموده كه ايالات متحده آمريكا به همراهي متحدين اروپايياش با استفاده ابزاري از مجامع و سازمانهاي بينالمللي و به بهانه گسترش مردمسالاري و دفاع از حقوق بشر با استفاده از استانداردهاي دوگانه و بدون وقفه تنها منافع ملي خود را دنبال مينمايد و در گسترش حوزههاي استراتژيك خود و تسلط بر خاورميانه حركت مينمايد. مقاومت سرسختانه روسيه در موضوع سوريه، به سكوت برگزار كردن عضويت روسيه در سازمان تجارت جهاني و موضعگيريهاي تند مقامات روس نسبت به تركيه و عربستان را در همين راستا ميتوان تحليل نمود. هم اكنون روابط روسيه و آمريكا در يك دوره سردرگمي است و لاجرم ولاديمير پوتين و باراك اوباما در انديشه طراحي جديد براي روابطي هستند كه سه دوره متفاوت و در عين حال با سكانسهاي پاياني مشابه يعني مواجه با ناكامي را پشت سر گذاشته است. توضيح داده خواهد شد كه ولاديمير پوتين در طول ماههايي كه از رياست جمهوري جديدش گذشته است نقشه خويش را در جغرافياي داخلي و پيراموني روسيه طراحي و نگاهش را به مسائل جهاني تبيين نموده است و بنابراين بر فرض احتمال ارائه هرگونه طرح، بستر يا پيشنهاد از سوي دولت آمريكا خواهد بود. بررسي برخي واقعيات و مولفههاي موجود در روابط ميان اين دو كشور ميتواند به فهم روند تحولات آينده كمك نمايد. روسيه با توجه به سياست خارجي عملگرايانه، نيازهاي اقتصادي و صنعتي و همچنين خط و مشي كنونياش در تقويت سازمانهاي موجود بينالمللي و پرهيز از ورود به مناقشات پرهزينه و همچنين نظر به هويت غالب بيزانسي ملت روس در روابط خويش با آمريكا امكان هر چند ضعيف رسيدن به طرحي براي همكاري در مسائل جهاني را مد نظر قرار خواهد داد. اين نكته از آن جهت حائز اهميت است كه همكاري روسيه و اروپا نيز از اينگونه طرحي قابل تفكيك نيست. از سوي ديگر واقعيت اين است كه به نظر ميرسد پوتين به ميزان زيادي از آمريكا و اروپا رويگردان شده و به سمت شرق متمايل شده است. در ميان تحليلگران روس نيز اين سوال كه آيا گرايشات موجود يك راهبرد بلند مدت يا يك تاكتيك كوتاه مدت است وجود دارد اما در اين زمنيه كه روسيه رويكرد شرقي خود را تقويت نموده و مرزبندي خويش با آمريكا و حتي اروپايي غربي را پررنگ نموده است اتفاق نظر وجود دارد. اكنون ديگر در اسناد سياست خارجي و امنيتي و دفاعي روسيه آمريكا و اروپا از اولويت اول خارج شدهاند و جاي خود را به حوزه مشترك المنافع دادهاند. جامعه اوراسيا نيز به عنوان حلقه اصلي همكاريهاي اقتصادي روسيه تعريف شده است. جالب اين است كه اخيراً برخي مقامات روس از تفاوت ارزشي جامعه روسي با جامعه اروپايي – آمريكايي و برخي ديگر از مرزبندي سياسي و فرهنگي با اروپاي غربي و حضور مشترك تنها در فضاي اقتصادي با اروپا به وضوح سخن ميگويد. صرف نظر از ماهيت رويكرد روسيه به شرق كه در جاي ديگري به آن خواهم پرداخت بسياري از تحليلگران امور روسيه به اين باورند كه بدبيني روسيه نسبت به مداخلات آمريكا در امور خاورميانه، اعتقاد به درازمدت بودن بحران مالي و اقتصادي آمريكا و اروپا و همچنين موضعگيريها و مداخلات غرب در زمينه مسائل داخلي روسيه و بهويژه پس از انتخابات رياست جمهوري اين كشور در بهار سال جاري و پررنگ شدن اين گمانه كه اروپا و آمريكا هرگز روسيه را به عنوان بخشي از جامعه غربي نخواهند پذيرفت موجب شده است كه دولتمردان روس خط و مشي مستقلتري از غرب را نسبت به گذشته دنبال نمايند. چگونگي خروج از بحران كنوني سوريه و همچنين بازنگري همكاريهاي اقتصادي آمريكا و روسيه از جمله مواردي است كه در روابط آينده فيمابين دو كشور تعيين كننده خواهد بود و اوراسيا نيز جغرافياي منافع حياتي و حوزه نفوذ روسيه تلقي خواهد شد. به نظر ميرسد سياستگزاران روس اوراسيا را نيز در سه حلقه تعريف نمودهاند كه كوچكترين حلقه آن جامعه اقتصادي اوراسياست. ايالات متحده آمريكا كه در تمام دو دهه گذشته نيز به دنبال مهار روسيه از طريق همكاري و مقابله بوده است، اين بار با صفحهاي از بازي روبروست كه تقريباً همه برگها در آن رو شدهاند. به اين ترتيب درانداختن طرحي نو در روابط دو كشور آمريكا و روسيه و يافتن زبان مشترك ميان پوتين و اوباما چندان كار سادهاي نخواهد بود.نويسنده: دكتر مهدي سنايي، عضو كميسيون امنيت ملي و سياست خارجي مجلس