Quantcast
Channel: موسسه مطالعات ایران اوراسیا - پربيننده ترين عناوين روسيه :: نسخه کامل
Viewing all articles
Browse latest Browse all 1766

آن که کار می‌کند، لنین است

$
0
0
ايراس؛ ژیگا ورتوف (۱۸۹۶ تا ۱۹۵۴) از جمله نظریه پردازان واقع گرای روس و عضو فوتوریست‌های جنبش لِف بود. معروف ترین نظریه‌های او «سینما - چشم» و «سینما - حقیقت» هستند که هر دو به ثبت لحظات واقعی از زندگی واقعی تاکید دارند. «مردی با دوربین فیلم برداری» (۱۹۲۹) شناخته شده ترین فیلم او محسوب می‌شود. ژیگا ورتوف فعالیتش را در سینما در سال ۱۹۱۸ با ساخت فیلم‌های خبری هفتگی شروع کرد و از هم آن ابتدا شخصیت لنین در کانون توجه او قرار داشته است. در واقع موضوع لنین علاوه بر این که از هم آن اولین فیلم ورتوف در فیلم‌های او حضور دارد تا سال‌ها بعد نیز به این حضور ادامه می‌دهد. ورتوف، گرفتن فیلم از لنین را از سال‌ها پیش از فعالیت رسمی‌اش در سینما آغاز کرده بود و به کمک آن‌ها توانست در اولین فیلمش روایتی تاریخی از لنین که شامل حضور او در مکان‌های مختلف از جمله در میدان چودینسکی یا در کاخ کرملین در حال قدم زدن یا در مراسم افتتاح بنای یادبود مارکس و انگلس و هم چنین در مراسم تدفین سِوِردلوف می‌شد را ارائه بدهد. او در ۲۵ مه ۱۹۱۹ با موافقت خود لنین، فیلم خبری کوتاهی از رژه ارتش سراسری نیز تهیه کرده بود. بسیاری از تصاویر مربوط به لنین را همسر ورتوف، اسویلووا، از قبل تهیه کرده بود و ورتوف با استفاده از این تصاویر در آوریل ۱۹۲۲ به مناسبت تولد ولادیمیر ایلیچ لنین، فیلم خبری ویژه‌ای را ساخت. او از این تصاویر در تمام فیلم‌های دیگرش که به لنین مربوط می‌شد نیز استفاده کرده است. از جمله در «کینو- پراودای لنین»، «لنین در قلب دهقانان» و فیلم مورد نظر این نوشته: «سه ترانه برای لنین». فیلم «سه ترانه برای لنین» همان طور که از نامش پیداست به سه ترانه ی محلی از مردم شوروی می‌پردازد که در ستایش لنین ساخته‌اند. فیلم به تبعیت از این مساله، به سه قسمت با ویژگی‌های متفاوت تقسیم شده که البته در درون مایه مشترک‌اند. در قسمت یکم با عنوان «چهره‌ی محبوس من در بندِ تاریک» با نماهایی از باغی خلوت و برهوت و شهری محروم در شرق روسیه مواجه می‌شویم و فیلمساز از طریق تصاویرش چنین القا می‌کند که مردمان این مناطق به یمن انقلاب اکتبر، روزگار اسارت و بند گی را پشت سر گذاشته‌اند. در قسمت دوم که «دوست بودیم ما» نام دارد نماهایی را می‌بینیم از بهت و حیرت و راهپیمایی مردم در مراسم تدفین لنین. «در شهر بزرگ سنگی» نام سومین قسمت این فیلم است که مربوط می‌شود به خدمات لنین و اجرای برنامه‌های او از جمله استقرار نظام سوسیالیستی. به طور کلی ورتوف در این فیلم سعی کرده است تصویری را از لنین ارائه بدهد که مردم پیش تر در ترانه‌های شان از او ارائه داده بودند. به طور مثال مردم شوروی در یکی از ترانه‌های شان از لنین، چنین یاد می‌کنند: «هیچ وقت او را ندیدیم... هیچ وقت صدایش را نشنیدیم... اما او پدر ماست... و حتي بیش تر!». در قسمت اول فیلم، لنین همان چیزی از مردمان شوروی را نشان می‌دهد که دنیا در مورد آن ها می‌پندارند. یعنی مردمانی که نمادی هستند از مبارزه ضدامپریالیستی و ضداستعماری. خود ورتوف نیز در کنار مردم بر همین باور است و تمام فعالیت سینمایی او نیز این را نشان می‌دهد. او در نظریه‌هایش نیز به دنبال سینمایی بوده است که با واقعیت سر و کار دارد. فیلم مستند ورتوف سعی دارد رابطی باشد میان واقعیت و مردم و سعی می‌کند تا آن جا که می‌تواند حضورش را به عنوان واسطه این ارتباط، کمتر به رخ تماشاگر بکشد. این مساله به خصوص در فیلم‌برداری او و به خصوص در تصاویر آرشیوی‌اش در این فیلم و به شکل کم‌تری در مونتاژ فیلم‌هایش مشخص است. برای آشنایی بیشتر، بهتر از هر چیز، اشاره به گوشه‌ای از بیانیه سینمایی او، تحت عنوان «سینما - چشم» است: «سینما درام [سینمای داستان‌گو] افیون توده‌هاست. اسلحه مرگ باری است در دست سرمایه‌داران. فیلم نامه، داستانی است که به وسیله اشخاصی که سر و کارشان با ادبیات است ساخته می‌شود...مرگ بر فیلم نامه‌های داستانی بورژوایی... زنده باد زندگی به همان ترتیبی که جریان دارد.» همان طور که در بیانیه ورتوف مشخص است او وظیفه فیلم‌ساز را ثبت حقیقت بدون کم و کاست و بدون دست‌کاری می‌داند. دوربین از نظر او باید به عنوان یک راوی سوم شخص عمل کند و در نهایت در میز تدوین، فیلم تبدیل به یک اثر سیاسی آگاهی بخش بشود. تشبیه او در این مورد جالب است. او سینما را به موجودی تشبیه می‌کرد که چشمش فیلمبردار، مغزش کارگردان و دست‌هایش مونتاژکننده فیلم است. در قسمت دوم فیلم، ورتوف هوشیارانه مراسم تدفین لنین را قرار می‌دهد. قرار گرفتن این بخش در میان دو بخش دیگر فیلم را از این نظر هوشیارانه است که جداکننده دو بخش مجزا از خدمات لنین برای مردم شوروی است. یعنی فیلم‌ساز در بخش اول به تاثیرات انقلاب اکتبر اشاره کرده و در بخش سوم به دستاوردهای لنین و با قرار دادن مراسم سوگواری در بخش میانی، این دو قسمت را از هم جدا کرده و به این وسیله بر تاثیرگذاری‌اش افزوده است. تصور کنید اگر بخش سوگواری در پایان فیلم قرار می‌گرفت چه اتفاقی می‌افتاد. علاوه بر تفکیک قایل نشدن برای خدمات پیش و پس از مرگ لنین برای مردم شوروی، فیلم در حد تاثیرگذاری روی احساسات تماشاگر که در مرگ لنین اندوه زیادی را متحمل می‌شوند، تقلیل پیدا می‌کرد و هرگز نمی‌توانست اهداف ورتوف در جهت آگاهی بخشی به توده مردم در جهت اهداف و خدمات لنین را انجام بدهد. ورتوف در این بخش از فیلم از تصاویری که پیش تر در مراسم مرگ لنین گرفته و در فیلمی جداگانه در سال ۱۹۲۴ استفاده کرده بود، دوباره استفاده می‌کند. در واقع موفقیت و تبدیل شدن آن فیلم به سندی ارزنده در پی استقبالی که از سوی مردم مسکو از فیلم شد، عامل اصلی ترغیب کردن ورتوف به استفاده مجدد از راش‌های فیلم شد. خود ورتوف در مورد روزهای فیلم‌برداری اصلی گفته است: «چندین روز و چندین شب، لحظه‌ای چشم بر هم نگذاشتیم، لحظه‌ای دوربین را رها نکردیم. لحظه به لحظه و صحنه به صحنه مراسم تدفین و واپسین دیدار مردم از پیش گام انقلاب شان را ثبت کردیم.» ورتوف در بخش سوم به خدمات لنین می‌پردازد. نکته مهم این قسمت از فیلم، کارکردی است که ورتوف از صدا در فیلم می‌گیرد. ورتوف با ساخت دو فیلم ناطق «اشتیاق: سمفونی دون باس» (۱۹۳۱) و «سه ترانه برای لنین» (۱۹۳۴)، استفاده‌ای خلاقانه و ارزشمند از صدا ارائه داد. او مانند دوران سینمای صامت که نظریه سینما-چشم را ارائه داده بود، در دوران ناطق نظریه سینما - گوش را ارائه داد. در پایان و در این مورد، باید به این مساله اشاره کرد که ورتوف اولین مستندسازی است در جهان که در عرصه فیلم مستند، مکالمات آدم‌ها را بی‌کم و کاست، هم زمان با تصویر ثبت کرده است. حرف‌های کارگر معدن در مورد فعالیتش در جبهه کار یا دهقانی که در خصوص تعاونی حرف می‌زند، نمونه‌هایی‌اند از این مورد در فیلم سه ترانه برای لنین. آدم‌ها در این فیلم از مشکلات‌شان در زندگی گفته‌اند. یکی با لحنی قاطع، دیگری مردد. ورتوف این سخنان را حتي در حد سخنان روزمره، به صورت منقطع و بی‌ترتیب نیز ثبت کرده است. (البته صدا در این فیلم، قسمت‌های کمی را به خود اختصاص داده است و فقط در بخش سوم وجود دارد.) ده سال بعد یک مستندساز انگلیسی به نام "پل روتا" در یکی از فیلم‌هایش طی گفت‌و گو با افراد مختلف از صدای هم زمان استفاده کرد. منتقدان روسی معتقدند با به نمایش در آمدن این فیلم، منتقدان و تاریخ‌نگاران سینمایی مقالات عریض و طویلی نوشتند و از "روتا" به عنوان مبدع این شیوه نام بردند ولی به ذهن هیچ یک از آنان خطور نکرد که در سال ۱۹۳۴، ژیگا ورتوف، این شیوه را در فیلم سه ترانه برای لنین به کار برده بود.  نويسنده: میلاد ملک‌پور، عضو شوراي فرهنگي ايراس انتهاي پيام/

Viewing all articles
Browse latest Browse all 1766

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>