ایراس؛ نگاهی اجمالی به موضع روسیه در خلال بحران سوریه نشان میدهد که این کشور از همان ابتدا به مخالفت با تحولات سوریه پرداخت. با این حال دلایل این مخالفت در طول این فرآیند یکسان نبوده است. روسیه از ابتدا به دلیل آنکه تحولات در سوریه را تهدیدی برای نفوذ و جایگاه ابرقدرتی خود در منطقه میدانست، به مخالفت با این رویدادها پرداخت. در عین حال با گذشت زمان و تغییر یا آشکار شدن ماهیت واقعی مخالفان، روسیه نیز بر مخالفت خود بیش از پیش اصرار کرد. زیرا با روی کار آمدن و حتی قدرت گرفتن گروههای اسلامی تندرو با عقاید سلفی در سوریه، هم منافع اقتصادی و سیاسی این کشور در سوریه تحت تاثیر قرار خواهد گرفت و هم امنیت و ثبات مناطق مسلماننشین روسیه و حتی جمهوریهای سابق شوروی در قفقاز و آسیای مرکزی تهدید خواهد شد. اسلام افراطی در روسیه اسلام از لحاظ تعداد پيروان آن، دومين مذهب در روسيه است. سرشماری سال ۲۰۰۲ تعداد مسلمانان روسیه را ۵/۱۴ میلیون نفر برآورد کرده است. در اوت ۲۰۰۵ نیز "راویل عین الدین" رئیس شورای مفتی های روسیه اعلام کرد که در روسیه ۲۳ میلیون مسلمان وجود دارد. در هر صورت تعداد زياد مسلمانان اين كشور و تأثير جنبش هاي اسلامي در آسياي مركزي و خاورمیانه بر روسيه حداقل به دليل نزديكي مستقیم و غیر مستقیم مرزها، حساسيت روسيه را نسبت به اسلام و گرايش هاي اسلامي در منطقه در پی دارد. توسعۀ نفوذ طالبان و سقوط کابل توسط این گروه در ۲۷ سپتامبر ۱۹۹۶، نگرانی روسیه و سایر کشورهای آسیای مرکزی را نسبت به تأثیر این پیروزی بر روی جنبش های اسلامی آن ها و به دنبال آن امنیتشان، تقویت کرد. اگرچه بسیاری از تحلیلگران غربی میگویند که روسیه برای دستیابی به اهداف توسعه طلبانۀ خود در منطقه و نیز مناطق مسلماننشین روسیه به چنین ترس هایی دامن زده است، اما باید توجه داشت که فدراسیون روسیه به طور کلی نسبت به شناخته شدن به عنوان قدرتی ضد اسلام حساس است. این به علت تمایل به دوری از خصومت با جامعۀ مسلمانان در روسیه و در نتیجه به وجود آمدن چالش روسی اسلامی است. از طرفی نمیتوان این نکته را نادیده گرفت که نفوذ تندرویان اسلامی در روسیه و مناطق پیرامونی این کشور، هزینههای زیادی بر مسکو تحمیل کرده است. این امر موجب شده تا توجه به این نگاه در دورههای تسلط "ولادیمیر پوتین" رئیس جمهور روسیه، بر کرملین تقویت شود. به نظر وی اسلامگرایی افراطی در روسیه و جمهوریهای پسا شوروی از مهمترین چالشهای امنیتی روسیه است. این امر بیش از همه به دلیل نظامهای اقتدارگرای حاکم در منطقه است که موجب میشود وقوع هرگونه نا آرامی در این کشورها با تهدید قدرت گرفتن سلفیها همراه شود و مرزهای روسیه از داخل و خارج نیز با خطر مواجه شود. بنابراین نمیتوان ادعا کرد که این خطر تنها ساخته و پرداخته پوتین و دولت روسیه است. برداشت سلفی از اسلام و رواج وهابیت در میان مسلمانان مسالهای است که سالها در دستور کار عربستان سعودی بوده است. بسیاری از سلفیهای تندرو در عربستان سعودی تحت آموزش قرار گرفتهاند و سازمانهای به ظاهر غیر دولتی متعددی که توسط عربستان تأسیس و حمایت مالی میشوند، کار تبلیغ و گسترش وهابیت در مناطق مختلف جهان را برعهده دارند. در این راستا، بعد از فروپاشی شوروی، عربستان مبلغان بسیاری را برای جذب مسلمانان روسیه، قفقاز و آسیای مرکزی به این مناطق اعزام کرد. بنابراین تنها اندکی بعد از فروپاشی، روسها شاهد ظهور و گسترش وهابیت در روسیه و منطقه بودند و اکنون نیز حمایت مالی و تسلیحاتی مانند عربستان و قطر از سلفیها برای روسیه نگرانکننده است. موضع روسیه در قبال تهدیدات افراطگرایی در سوریه قبل از هر چیز شاید اشاره به این نکته مهم باشد که یکی از دلایلی که روسیه را در جریان بحران سوریه ثابت قدم کرد، حمایت ایران از اسد بود. به این ترتیب و در شرایطی که احتمال وقوع جنگ در سوریه بسیار زیاد بود، روسیه و ایران با مخالفت گسترده خود تلاش کردند راهی برای جلوگیری از جنگ در منطقه پیدا کنند. با این حال به نظر نگارنده روسیه مانند ایران نیست و چندان سیاست حمایت از «شخص» را در سوریه دنبال نمیکند. مسکو بیش از آنکه از سوریه تلقی متحد داشته باشد؛ آن را به عنوان یک هدف در نظر میگیرد. این کشور با در نظر گرفتن تهدید اسلامگرایی افراطی و نیز منافع اقتصادی خود مایل به حل و فصل بحران سوریه بدون جنگ است و این احتمال وجود دارد که چنانچه توافق شود دولتی طرفدار غرب و یا سلفی در دمشق به قدرت نرسد، روسیه نیز در مورد آینده بشار اسد حاضر به معامله با غرب باشد. به علاوه روسیه با وجود تمایل به نقشآفرینی متعادل در بحران خاورمیانه، هیچ نوع تهدیدی از جانب اسراییل احساس نمیکند و برعکس روابط گستردهای نیز با این کشور دارد. با توجه به جمعیت رو به رشد مسلمانان در روسیه، موج اسلامگرایی در حوزههای جغرافیایی تحت نفوذ روسیه دغدغه مهم پوتین است. در واقع آنچه برای روسیه مهم است، نه نظام اسد؛ بلکه سوریه به عنوان یک حوزه استراتژیک است که باید از طریق آن جلوی نفوذ غرب به محدوده روسیه گرفته شود. در این میان آمریکا که ظاهرا در افغانستان در حال مبارزه با القاعده است، در خاورمیانه به همین دلایل فوقالذکر، از اسلامگرایی در قالب سلفیگری حمایت میکند و یا لااقل درصدد ریشهکنی آن نیست. زیرا اکنون که القاعده به خاورمیانه رسیده، میتواند راه خود را به داخل روسیه باز کند و این کشور را از درون با بحران مواجه سازد. روسیه نیز در مقابل، سعی میکند در سوریه راه را بر روی این گروهها ببندد و مانع پیشروی و احساس قدرت آنها در منطقه شود. البته از نظر آمریکا از آنجا که قدرت یافتن چنین گروههایی ممکن است پیامدهای غیر قابل پیشبینی داشته باشد، باید آن را محدود کرد و این در قالب توافق با روسیه به خوبی صورت میگیرد. اما به هر حال تجربه نشان داده است که چنین نیروهایی به غیر از ریشههای اجتماعی شکلگیری و تداوم بقا ناشی از یک عامل مهم دیگر نیز هستند و آن اینکه احتمالا از نظر آمریکا عقل ایجاب میکند هیچ یک از نیروهای موجود در یک موازنه از بین نروند؛ بلکه همه به نوعی حضور داشته و تنها گاه بر روی آنان سرپوشی نهاده شود، تا زمانی که بار دیگر نیاز به حضور آنان برای موازنه در یک کشور، منطقه یا جهان پیدا شود. بنابراین روشن میشود که در بحران سوریه، مسالهی قطر و عربستان به تنهایی مطرح نیست و این چارچوبی برای رویارویی قدرتهای بزرگ است. در این شرایط دولت سعودی با اعزام "بندر بن سلطان"رئیس سرویس اطلاعاتی و امنیتی عربستان به مسکو تلاش کرد موضع روسیه را تعدیل کند. با این حال روس ها اگرچه به شکل سنتی اهل دادوستد بودهاند، اما اغلب این دادوستد با رقبا و حریفان بزرگ صورت گرفته و با توجه به خطرات احتمالی، انتظار اینکه در مقابل عربستان عقبنشینی کنند؛ کمتر محتمل است. زیرا روسیه برای حفظ این جایگاه به نوعی توافق نانوشته با آمریکا دست یافته که در جریان آن روسیه اصراری به باقی ماندن اسد نداشته باشد و آمریکا نیز جبهه النصره را به عنوان یک گروه تروریستی بپذیرد و آن را محدود سازد. این یعنی توافق اولیه میان دو قدرت بزرگ. از طرفی روابط نزدیک دولت کودتای مصر با روسیه برگ برندهای در دست مسکو است که نگرانی آمریکا را در پی داشته است. به این ترتیب شاید بحران سوریه به حل و فصل نهایی نزدیک شود. نویسنده: زهرا عطری سنگری؛ کارشناس ارشد مطالعات خاورمیانهانتهای متن/