جايگاه تاتيانا تالستايا در ادبيات روسيه معاصر تالستايا تاکنون داستانهاي زيادي را به رشته تحرير درآورده و با چاپ اولين رمانش با نام «کيس» (Kis) توانست جايگاه خود را در ادبيات معاصر روسيه تثبيت نمايد. درباره او و آثارش گفته ميشود که با علاقه نشان دادن به فرهنگ جامعه و حتي گاهي سياست و نيز زندگي اقشار مختلف مردم ميکوشد تا سنتهاي ادبيات کلاسيک روسيه را زنده کند. تاتيانا تالستايا را استاد داستان کوتاه ميدانند و آثارش را به عنوان پديده ادبي دهه ۱۹۹۰ در روسيه برميشمرند. زبان ساده و روان قهرمانان که بيش از پيش ماجراي روايي را به واقعيت نزديک ميسازد، موجب ميشود تا خوانندگان به راحتي خود را در موقعيتهاي مشابه قرار داده و با قهرمانان همذاتپنداري کنند. در نظرسنجي سالانه که آغاز آن از ۲۰۱۱ بوده است و توسط آژانس خبري ريانوواستي، اينترفاکس، راديو صداي مسکو و مجله آگانيوک برگزار ميشود، تاتيانا تالستايا در ۲۰۱۱ در بين صد زن برگزيده آن سال جايگاه ۷۸ را داشت و در سال ۲۰۱۲ به رديفی بالاتر، رديف ۶۸ رسيد. ميبينيم که با گذشت سه دهه از آغاز نويسندگي تالستايا همچنان به همراه ديگر نويسنده زن، لودميلا اوليتسکايا (رديف ۴۸ در ۲۰۱۱ و رديف ۸۰ در ۲۰۱۲) از محبوبيت زيادي در بين خوانندگان روسي برخوردار است. در ادامه نگاهي به رمان مشهور اين نويسنده با نام «کيس» خواهيم داشت. نخستين آثار نخستين داستان او با نام «بر بالهاي زرين نشسته بودند...» در ۱۹۸۳ در مجله آورورا انتشار يافت. اين داستان خيلي زود مورد توجه خوانندگان و منتقدان قرار گرفت و به عنوان يکي از بهترين آثار دهه ۸۰ خوانده شد. داستان مجموعهاي از تاثرات کودکانه از حوادث و اتفاقات ساده و انسانهاي کاملا معمولي است که براي کودکان مرموز و غيرعادي جلوه ميکنند. در سالهاي بعد مجموعه داستانهاي او با نامهاي «بر بالهاي زرين نشسته بودند...» (۱۹۸۷)، «دوست داري-دوست نداري» (۱۹۹۷) و «رودخانه آکِرويل» (۱۹۹۹) به چاپ رسيدند. از اين داستانها ميتوان «شوراي عزيز»، «فقير»، «پسرکم آرام بخواب!»، «ماه از مه بيرون آمد»، «ديدار با پرنده» و غيره را نام برد. ديگر آثار و مجموعه داستانهاي او عبارتند از «سونيا»، «آتش و غبار»، «خواهران»، «دو نفر»، «کودکي لرمانتف»، «الفباي بوراتينو»، «کشمش»، «دايره»، «ديوارهاي سپيد»، «روز زن»، «روز.شخصي»، «شب»، «رودخانه» و غيره. رمان کيس (Kis) همان طور که پيشتر اشاره شد اولين رمان او با نام «کيس» در سال ۲۰۰۰ منتشر شد که سر و صداي زيادي به راه انداخت. رمان کيس را دايرةالمعارف زندگي روسي و کشف ادبي دهه گذشته ميخوانند. اين رمان توانست جايزه «نثر ۲۰۰۱» را در چهاردهمين نمايشگاه بينالمللي کتاب مسکو و نيز جايزه باارزش «تري اومف» را در همان سال از آن خود کند. در همان سال تيراژ کلي آثارش (شامل رمان کيس، و داستانهاي روز، شب و دو نفر) به دويست هزار نسخه رسيد که خبر از اقبال گسترده او در ميان مردم داشت. نويسنده درباره چگونگي شکلگيري اين رمان و نامش در جايي ميگويد که گاهي اوقات با همسرش که او هم تحصيلات ادبي دارد، شعرهاي چرند و البته قافيهداري براي تفنن و سرگرمي ميساختند. روزي در يکي از شعرهاي بي سر و تهشان کلمه کيس را ميسازند که تالستايا از آن خوشش ميآيد و ميبيند که از جنس مونث است (داراي پايانه صرفي مونث در زبان روسي) و تصميم ميگيرد رماني با اين نام بنويسد. پس از اتمام کار به طور اتفاقي در شعرهاي متعلق به شاعران اهل کومي (از جمهوريهای روسيه) به اين کلمه برميخورد و بسيار خوشحال ميشود. فصلهاي اين رمان با نام حروف الفباي روسي قديمي نامگذاري شدهاند که خود از ميزان علاقه نويسنده به تاريخ و فرهنگ کهن روسي سرچشمه ميگيرد. رمان کيس اثري آنتي اتوپيايي درباره روسيهاي است که مردمش پس از يک انفجار عظيم هستهاي و گذشت سالهاي بسيار زياد، زندگي خاصي را تجربه ميکنند. کشوري که در رمان توصيف ميشود کاملا تنزل يافته است و ماهيت پيشين خود و در واقع آنچه را که انسان معاصر ميداند، از دست دادهاست. زبان تقريبا از بين رفته و شهرهاي صنعتي بزرگ به دهکورههايي تبديل شدهاند که مردم در آنها مانند انسانهاي بدوي زندگي ميکنند. همه کس و همه چيز حتي گياهان و جانوران هم دچار تغييرات عمدهاي شدهاند. تنها آن دسته که از دوران پيش از انفجار هنوز زنده ماندهاند، به سختي ميکوشند تا فرهنگ از ياد رفته را حداقل فراموش نکنند. يکي از اين افراد زني به نام پالينا ميخاييلوونا است که پسرش با نام بنديکت قهرمان اصلي اين رمان است. پس از مرگ مادر بنديکت به دست فرد ديگري از روزگار گذشته به نام نيکيتا ايوانوويچ سپرده ميشود. نيکيتا بسيار تلاش ميکند تا بنديکت را با فرهنگ ساليان دور آشنا سازد اما نتيجهاي نميگيرد. سيماي کيس که نوعي موجود وحشتانگيز است در طول رمان خودنمايي ميکند. موجودي که به تدريج در افکار و تصورات بنديکت شکل ميگيرد. خود کيس در رمان مشاهده نميشود و تنها در تصورات و خيالات شخصيتهاي رمان زندگي ميکند. او نمادي از ترس اين افراد در برابر جنبههاي نامشخص و تاريک و نامفهوم روح خودشان است. هيچ يک از قهرمانان با کيس روبرو نميشود و فقط معتقدند که او در جنگلهاي انبوه شمال سکني گزيدهاست. مارک ليپاوتسکي، از منتقدان معروف ادبي، برشمردن اين رمان را به عنوان دايرةالمعارف زندگي روسي به حق ميداند، اما آن را بر خلاف بسياري نه اثري تاريخي، بلکه متافيزيکي و حتي شايد منسوب به علوم طبيعي ميخواند. کيس، اين موجود هراسانگيز و کريه که همه از فريادهاي او در دل جنگل وحشت دارند در حقيقت خود سرزمين روسیه است که هويتش را از دست داده و ديگر به چشم ديده نميشود. و نيز کنايهاي از فرهنگ روسي که به باد رفته است و اينک در شکل جديد خود چيزي جز مرگ و هلاکت به بار نميآورد. کيس-روس! کيس از دل روس بيرون آمده است. تالستايا در اين رمان خود به خلق دنيايي نو ميپردازد. مردماني نو با آداب و سنن نو، همسايگان نو، مرزهاي نو، تاريخ نو. در انتهاي رمان مانند آنچه در رمان «دعوت به اعدام» از نابوکوف ميبينيم با فينال باز روبرو هستيم. مشخص نيست که همه ميميرند و يا اينکه به زندگي جديدي ميگرايند. آيا چنين انفجار عظيمي رخ خواهد داد؟ آيا چنين عواقبي در پي خواهد داشت؟ آيا موجودي چون کيس پديد خواهد آمد؟ کسي چه ميداند چرا که تاريخ سرشار از اتفاقات غير قابل پيشبيني است. برخي ويژگيهاي داستانهاي تالستايا تالستايا از سويي زندگي عادي و روزمره را با ديدگاهها و تصورات خود به خوانندگان عرضه ميکند و از سويي ديگر از موضوعات ادبيات کلاسيک روسيه الهام ميگيرد و حتي گاهي از شخصيتهاي واقعي تاريخي بهره ميبرد. بزرگنماييهاي فانتزي در داستانهاي او به هيچ وجه عناصر رئاليستي را محو نميسازند، و هر عنصر و موضوعي در ساختار روايي به گونهاي جايگزين شدهاند که يکديگر را جلا ميبخشند. برخي منتقدان نثر او را شبيه به نثر ميخاييل بولگاکف، از نويسندگان مشهور روسي در آغاز قرن بيستم، ميدانند. فضاي فانتزي داستانها با طنز و در عين حال با بياني جدي همراه است و دربرگيرنده مسائل مهمي است که عادات و رفتارهاي انساني را به چالش ميکشد. در عين حال عناصر پست مدرنيستي (که بسياري از منتقدان تالستايا را بدين جريان نسبت ميدهند) از جمله عينيت يافتن فضاي فکري شخصيتها (به ويژه در کيس) بارها در آثار او به چشم ميخورند. يکي از ويژگيهاي بارز آثار تالستايا زبان شيوا و قانونمندي است که وي در آثارش از آن سود ميجويد و خواندن داستانهايش را براي خواننده روسزبان لذتبخش ميسازد. نثر او آميختهاي خوشايند و بيپروا از رمانتيسم و هستي معقولانه، افسانه و ناتوراليسم، خيال و واقعيت است. حتي ردپاي اسطوره و جهان افسانه را در داستانهاي او ميتوان يافت. او که خود هميشه احساس خاصي به دوران کودکي و خاطرات آن دوران دارد بيشتر کودکان و نيز از آن سوي پيرزنان و پيرمردان را که خلق و خويي مانند کودکان دارند به عنوان شخصيتهاي داستانهايش برميگزيند. زنان داستانهاي او اغلب زناني با اعتماد به نفس و محکم و فعال هستند که از قرار گرفتن در مسير تجربههاي جديد هراسي ندارند و به دنبال آروزهايي هستند که براي دنياي زنانه دستنيافتني به نظر ميرسند. تالستايا بيشتر در قالب «ادبيات شهري» مينگارد و سوژهها در شهر رخ ميدهند و قهرمانان کمتر به روستا و آبادي تعلق دارند. وي به عناصري مانند آب و خاک و آتش و يا خواب اهميت بسيار ميدهد و ذهن خواننده را با مسائل کوچکي که پيرامون اوست و از آنها غافل مانده، درگير ميکند. از تاتيانا تالستايا تاکنون اثري در ايران ترجمه نشده است! منابع: نيکلاييف پ.آ. نويسندگان روسي قرن بيستم. مسکو: بالشايا راسيسکايا انسيکلاپديا، ۲۰۰۰. ليپاوتسکي مارک. ردپاي کيس. مجله هنر سينما. شماره دوم. ۲۰۰۱. پايگاه اينترنتي: http://www.rodichenkov.ru/critic/tatiana_tolstaya/ سايت رسمي تاتيانا تالستايا: http://tntolstaya.narod.ru/ab_tol.html بيوگرافي تاتيانا تالستايا: http://www.livelib.ru/author/۱۹۲۶۱ نويسنده: دكتر مهناز نوروزي، محقق و پژوهشگر ادبيات روس و عضو شوراي فرهنگي ايراس