ايراس: یکی از مهمترین رویدادها در روابط بین روسیه و ایران كه بازتاب بسیار محدودی داشت و به چند سطر در گزارشهای خبرگزاریهای روسی ختم گردید موضوع سفر وزير كشور روسيه به ايران بودهاست. در این گزارشها آمده بود که «در جریان دیدار کاری ولادیمیر کولوکولتسف، وزیر کشور روسیه از ایران، موافقتنامهای درباره اتحادیه حقوقی بین وزارتخانههای کشور روسیه و جمهوریاسلامیایران به امضا رسید. این اولین موافقتنامه است که در آن اشکال و روشهای تعامل در زمینه مبارزه با جنایات و بزهکاری تعیین گردیده است». بدیهی است که طیف مسایل مورد بحث، شناسایی مواضع طرفین و تعیین منافع مشترک به مراتب گستردهتر و فشردهتر از آن بود که در گزارشهای رسانههای گروهی به مخاطبین روس تقدیم شد. قبل از همه باید گفت که وزیران دو کشور قبول کردند که مسایل امنیت فراروی دو کشور نه تنها راهحل مشترک بلکه منشأ مشترک دارند و آن ترانزیت مواد مخدر از افغانستان و قاچاق از طریق آذربایجان که در حول و حوش آن دستههای پایدار جنایی شکل گرفتهاند و نیز موج افراط گرايي است که آسیایمرکزی را فرا میگیرد و اثرات آن به روسيه و ايران ميرسد. این فقط بخشی از فهرست تهدیدها و چالشهایی است که برای هر دو کشور مشترک است. اصل کار که ماهیت مذاکرات بر اساس آن پايهگذاري شده است نیز شایان ذکر است. اشتراک تهدیدها در گذشته نیز به رسمیت شناخته شده بود ولی برای اولینبار در این سطح بالا اعلام شد که روسیه و ایران اهداف اساسی این خطرات و آماج غایی بیثباتی هستند که در منطقه ایجاد میشود. در حالی که سیاستمداران روس در گذشته ضمن شناسایی این خطرات تأکید میکردند که میتوانند آنها را به تنهایی یا به کمک «جامعه بینالمللی» انتزاعی و نامشخص حل کنند، اکنون درک این واقعیت حاصل شدهاست که بدون همکاری تنگاتنگ با ایران نمیتوان در مناطق قفقازجنوبی و آسیایمرکزی امنیت را تأمین کرد. درک این واقعیت ناظر بر برداشتن گامهای مشخص در جهات مختلف است. طرفین بر همین اساس خواهان طراحی تدابیر مشخص همکاری در زمینه پاسداری از مرزها، ایجاد پایگاه واحد دادههای اطلاعاتی درباره بعضی مسایل، طراحی مکانیزم همکاریهای روزمره و تبادل تجربه عملی بین نيروي پلیس دو کشور و حتی برگزاری نمایشگاههای وسایل فنی و ایجاد دوره کارورزی براي نيروهاي پلیس شدند. این هم اهمیت فراوانی دارد که پیشگیری از بزهکاری و فعالیتهای مشترک در زمینه مبارزه با تروریسم سایبرنتیک به عنوان خطر جدیدی که طی چندسال اخیر در برابر دو کشور قد علم کرد، در میان اقدامات عملی در نظر گرفته شده است. مرکز مطبوعاتی وزارت کشور روسیه موافقتنامه امضا شده را خیلی دقیق به عنوان «اتحادیه حقوقی» بین وزارت کشور روسیه و جمهوری اسلامی ایران تعبیر کرد. در بیانیه مطبوعاتی وزارت کشور آمده است: «این اولین موافقتنامهای است که در آن اشکال و روشهای تعامل در زمینه مبارزه با بزهکاری تعیین گردیده است». همانطور که میبینید، همه تصمیمات بسیار دقیق و مشخص است. رویداد مهمی اتفاق افتاده است که پایههای همکاری بین دو کشور در سطح کیفی جدید را پیریزی کرده است. سندی به امضا رسید که اهمیت آن برای امنیت منطقهای زاید الوصف است. ولی چرا انعکاس این رویداد با این همه رخوت و بیمیلی توأم شد؟ فقط دو علت این امر قابل تشخیص است. یکی از آنها در اذهان «طبقه سیاسی» روسیه (سیاستمداران صحنه علنی، روزنامه نگاران و کارشناسان) نهفته شده است. علت دوم در ویژگیهای سیاستخارجی در «محور شرقی» و به طور مشخصتر در سیاست نسبت به ایران نهفته شده است. طبقه سیاسی روسیه با یکسری مفاهیم مجرد سروكار دارد و اشکال مثالی ساختار داخلی و خارجی را میسازد که این یک ساختار فکری بیاساس و غیرواقعی میباشد. طبیعی است که در این ساختارهای انتزاعی برای دستگاه انتظامی و نیروی دولتی جایی نیست و به جای این مفاهیم، ساز و کارهای تصنعی و انتزاعی مانند «دست بازار»، «معنویت»، حقوق اقلیتها و غیره وجود دارند. از اینجا به طور منطقی بر میآید که هر کاری که نمایندگان سازمانهای انتظامی روسیه انجام میدهند، ذاتاً فاسد است یا شایان توجه نیست. برای طبقه سیاسی روسیه هیچ اهمیتی ندارد که ایران طی ده سال اخیر در مقابله با ترانزیت مواد مخدر ۴۴۰۰ نفر از افراد پلیس و مرزبانان را از دست داده و در شرایط تحریمها بیش از ۷۰۰ میلیون دلار خرج نموده است. افراد نیروی انتظامی روسیه «روی زمین» و نه در فضای آرمانی کار میکنند. آنها نه با مفاهیم انتزاعی بلکه با مفاهیم مشخص و واقعی ميانديشند و حاضرند برای تأمین امنیت کشور (و از جمله امنیت «طبقه سیاسی») گامهایی بردارند که با ناراحتی غرب و غربگرایان روس روبرو میشوند. به همین علت وزارتکشور روسیه در برقراری روابط سطح جدید با ایران پیشدستی کرده است. به همین علت امروزه دبیر شورای امنیت روسیه با همتایان ایرانی خود بیشتر ملاقات میکند تا سیاستمدارانی که «نگران مسایل امنیت» هستند. به همین علت سازمان فدرال امنیت روسیه بر از سرگیری اجرای موافقتنامه با ایران درباره تبادل اطلاعات مورد علاقه طرفین تأکید میکند که در زمان ریاستجمهوری دمیتری مدويديف رد شد. البته این اقدامات نهادهای انتظامی روسیه تا حدودی از حیطه تخصص حرفهای آنها پا فراتر میگذارد. ولی اینجا باید به علت دوم بیتحركي روسیه اشاره کرد و آن بینظم و واکنشی بودن سیاست کشور در محور شرقی است. واقعیت در این زمینه از چه قرار است؟ اولاً، ایران به قدرت منطقهای اقتصادی تبدیل میشود در حالی که از نظر نفوذ سیاسی تاکنون چنین قدرتی شدهاست. ثانیاً، بدون مشارکت مستقیم ایران نمیتوان گرههای اساسی مسایل منطقهای یعنی مسایل افغانستان، جهادیون، ناگورنو قرهباغ و خزر را گشود. ثالثاً، شرکت ایران در سازمان همکاری شانگهای به عنوان عضو برابر حقوق میتواند کارآیی و نفوذ منطقهای این سازمان را افزایش دهد. رابعاً، هر زمانی که روسیه با ایران تعامل میکرد (در زمینه تاجیکستان، چچن و اکنون سوریه)، موفق میشد گرایش توسعه اوضاع در جهت نامناسب برای مسکو را برگردانده و خنثی نماید. خامساً، رشد صنعتی ایران برای شرکتهای روسی بازارها و چشماندازهای جدیدی میگشاید. ولی روسیه نسبت به ایران مواضع مشخصی اتخاذ نمیکند. برای توجیه خط مبهم سیاستخارجی به «انعطاف دیپلماتیک» و تلاش برای حفظ آزادی مانور استناد میکنند. ولی در حقیقت امر تمام سیاست روسیه نسبت به ایران با عنایت به نیازهای آنی مناسبات روسی- آمریکایی شکل میگیرد. در حالی که بین دو کشور مکانیزم رایزنیهای دائمی و تبادلنظر حتی در سطح کارشناسان تنظیم نشده است، چطور میتوان درباره خط سیاسی یا نظریه سیاسی صحبت کرد؟ فرمولبندی مواضع با تحققبخشیدن آن و طراحی محتوای اطلاعاتی سیاست و گامهای عملی در این زمینه فرق میکند. در حال حاضر هر مسأله توسعه همکاری با ایران در انبوه هماهنگیهای اداری بین وزارتخانهها و نهادهای مختلف غرق میشود که این امر عمدتاً دو علت دارد. اولاً، اکثریت مطلق کارمندان دولت روسیه از معاونوزیر تا رئیس اداره وزارتخانه یا نهاد دیگر، در محور غربی احساس آسایش و راحتی بیشتری میکنند و به عبارت دیگر غربگرا هستند. بدیهی است که این روحیه آنها بر منافع مشخصی استوار است که به منافع دولتی ربطی ندارد. ثانیاً، مسئولین روس در محور ایران ناآگاه و فاقد هرگونه صلاحیت هستند. نقطهنظرها و مواضع آنها اغلب بر اساس ارزیابیهای رسانههای گروهی غرب شکل میگیرد که لغایت بي غرض نيستند و تصویری را میکشند که با واقعیات ایرانمعاصر هیچ وجه اشتراکی ندارد. ایرانشناسان حرفهای وجود ندارد و قحطی نیروی متخصص در «محور شرقی» چه در محیط سیاسی و چه در محیط کارشناسی ابعاد بحرانی کسب کرده است. به عبارت مجازی، روسیه در این محور یک «سوراخ» دارد که دولت ما طبق معمول این «سوراخ» را با نمایندگان سازمانهای انتظامی پر میکند. آنها برخلاف طبقه سیاسی، پیشنهادهای مشخصی دارند که بر اساس واقعیات اجتماعی و اقتصادی و با عنایت به مقتضیات امنیتملی فرمولبندی شدهاند. به نظر میآید که ولادیمیر پوتین باید بالاخره به منظور اصلاح این وضع مقام دستیار ویژه یا فرستاده ویژه در امور ایران (با عنایت به اهمیت ویژه این کشور) را ایجاد کند تا این مقام بتواند فعالیت نهادهای روسی در محور ایرانی را هماهنگ کند. او باید پیشنهادهای مشخصی درباره تمام طیف مناسبات روسی- ایرانی را طراحیکرده و روی میز رئیسجمهور بگذارد تا به این کار تحرکی بدهد. در رابطه با سفر وزیرکشور روسیه به ایران باید گفت که مدتی بعد اهمیت و ابعاد حقیقی گامی که ولادیمیر کولوکولتسف و مصطفینجار همتای ایرانی وی برداشتند، درک خواهد شد. فرصت معینی لازم است تا مکانیزمهای اجرای موافقتنامه امضاشده در تهران شکلگرفته و آغاز به کار کند. طرفین روس و ایرانی پنهان نمیکنند که راه طولانی در جهت بخشیدن محتوای مشخص به این موافقتنامه در پیش است. ولی اهمیت فوقالعاده این فرآیند بدان است که این حرکت در جهت درستی است.منبع: ايرانرو