تظاهرات گسترده مردم جهان عرب، که کاملا غیرمنتظره بود، فصل جدیدی را در توسعهی منطقهای آغاز كرد. بيان اين مطلب كه چگونه اين تحول به يكباره رخداد مشكل است. اگرچه از نقطهنظر رسمی ميتوان اينگونه عنوان كرد كه بيشترين دليل اين رخداد خشم مردم عليه حاكمان اقتدارگرايي بود كه مدت زمانی بسيار طولاني در پست خود باقي مانده (مانند پست رياست جمهوري ) و قدرت را در دستان خود موروثي نموده بودند. مشكلات حاد داخلي، اجتماعي، مذهبي و فعاليت جداييطلبان از جمله عوامل شكلگيري اين بحرانها است. در هریک از كشورهای عربی كه تحت تاثير اين انقلابها قرار گرفتند، اوضاع به شیوه خاص خود پیش رفتهاست، به عنوان مثال در مصر و تونس، تظاهرات مردمي منجر به استعفاي رئيس جمهور و نخست وزير شد که اين امرآغاز ليبراليسم سياسي در اين دو كشور بود ( البته هنوز نتایج این تحول مشخص نیست). در ليبي مردم وارد جنگ خونيني شدند كه دخالت جامعه بينالمللي را در آن اجتناب ناپذیر مینمود . در بحرين شرایطی بوجود آمد که بدلیل بیثباتی، كشورهاي حوزه خليج فارس بةمنظور ايجاد ثبات منطقهاي نيروهای خود را به آن اعزام کردند و در سوريه كه در آن با وجود وعدههاي اصلاحات، شرایط همچنان بسيار متشنج باقي مانده است. يكي از سئوالات كليدي كه انديشمندان علم سياست و استراتژي در حال حاضر در تلاش براي يافتن پاسخي براي آن هستند اين پرسش است كه چرا چنين شرايطي بوجود آمد؟ واقعیت این است كه در خاورميانه و شمال افريقا، رژيمهاي حكومتي در قدرت بودند كه با مردم ارتباط نداشته و به طرز ناامیدکنندهای نابرابري و ناعدالتي در دستگاه اداريشان ديده ميشد اما هيچ شكي وجود ندارد كه آنها به سرعت به سمت مدرنيزه كردن جامعه خود پيش ميرفتند و شيوه مرسوم مديريتي پدرسالانه نيز در حال تلطيف شدن بود. بدیهی است كه مشكلات ساختاري بسياري در این سالها وجود داشت، از آن جمله میتوان ظهور افراد تحصيل كرده با تفكرات ليبرالي، بيكاري پنهان، جمعيت جوان جوياي كار، مهاجرت جمعيت روستايي به شهرها، حاشيه نشيني در شهرهاي بزرگ ، فساد گسترده و غیره را نام برد. با این حال دو دانشمند روس ، ا.و كوروتايوا و يو.و. زين كينا در يك پژوهش در مصر، به اين نكته اشاره ميكنند كه توسعه اجتماعي و اقتصادي در سالهاي اخير در اين كشور قابل تامل بودهاست. این کشور از نظر نرخ رشد اقتصادي در ميان بهترين كشورهاي جهان سوم جاي داشته و دولت گامهاي موفقيتآميزي در راستاي اصلاحات اقتصادي برداشته و فساد در اين كشور كمتر از برخي از كشورهاي تازه استقلال يافته پس از فروپاشي شوروي ، از جمله خود روسيه بوده است. در مصر دولت شوك افزايش قيمت جهاني موادغذايي را تا حدودي با ارائه يارانهها كاهش داده بود. به دنبال آن از نرخ بیکاری در این کشور کاسته شده بود که این امر تاثیری بر نارضایتی جوانان روشنفکر که تعدادشان نیز بسیار زیاد بود نداشت. بنابر گزارش این دو محقق، دلايل فروپاشي اين رژيم را در انفجار نارضايتي جوانان تحصيل كرده بايد جستجو كرد. نیروی محرک تحولات مصر جنبش جوانان مدرن است که تاكنون به جامعه جهانی، رهبری در مقیاس ملی معرفی نکرده اما با اين وجود مورد حمایت توده مردم سنتی ناراضی واقع شده است. ابزار اصلی بسیج کردن مردم بسیار فراتر از گوگل و فیس بوک بود. بدون شک، اینترنت نقش مهمی در انسجام مردم برای شکلگیری شعارها، ایدهها و بسیج مردم داشته است اما در کنار ابزارهای مدرن، تاثیر روشهای سنتی را نمیشود نادیده گرفت. مساجد، از دیر باز ابزارهای مهمی برای نفوذ در مردم بودهاند. بعد از بر پا داشتن نماز جمعه و خطبه در مساجد مردم با شور و شوق به فعاليت سياسي ميپرداختند. موجی از نارضایتی جهان عرب را به سرعت درنوردید و دولتهایی که برای چندین سال از سطح بالایی از ثبات و استاندارد زندگی برخوردار بودند نیز از موج اين تغييرات درامان نماندند. انتشار این "ویروس عربی" سئوالی را مطرح میكند که آیا این ویروس میتواند کشورهای غیرعربی را مثل روسیه، ایالات متحده و به ویژه کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز را نيز تحت تاثیر ناآرامیهای اجتماعی قرار دهد؟ و یا آیا آن چیزی که امروزه در جهان عرب به چشم میخورد نتيجه دسیسه و دخالت نیروهای خارجی به بهانه ایجاد دموکراسی در جوامع و به اشتراک گذاشتن ارزشهای لیبرال است؟ این واقعیت قابل ذکر است که منطق دخالت غرب در اخراج و استعفای متحدان وفادار خود در جهان عرب رد شده است. این احتمال که نیروهای خارجی عوامل دیکته تئوری "توطئه" میباشند به دلایل مختلف از جمله نگرانی در مورد تکرار "انقلاب نارنجی" رد میشود. این فرضیه که تحولات کشورهای عربی، بر روسیه و کشورهای CIS ، تاثیر خواهد داشت ، بسیار کم است. با این وجود واقعیتی که وجود دارد مشابه بودن برخی از روندها است. افزایش در تعداد جوانان تحصیل کرده که وطن خویش را متعلق به خود ميدانند و اعتقاد دارند بايستي براي بالا رفتن سطح معيشت در كشورشان تلاش كنند، پیامدهای اجتماعی شهرنشینی، وضعیت ناخوشایند اقتصادی، فساد فزاینده و فقر از آن جملهاند، در آسیای مرکزی به عنوان مثال مشکلات اجتماعی و اقتصادی میتواند پایههایی برای شروع تنش باشد اما انفجار واقعی در کشورهایی مثل تاجیکستان و قرقیزستان تنها زمانی رخ میدهد که نخبگان برای بدست آوردن قدرت به رقابت برخاسته و این حرکت منجر به بسیج منطقهای یا محلی شود. در كشورهای روسیه و قراقستان راه حلهای مناسبی وجود دارد که تنشهای اجتماعی را کاهش میدهد. در روسیه برنامههای ویژهای وجود دارد که امکان اشتغالزایی برای افراد تحصیل کرده را فراهم میکند. به عنوان مثال سیاست به کارگیری پزشکان، معلمان و مهندسین در مناطق مختلف و کمتر توسعه یافته روسیه که تقاضا برای این مشاغل خاص در آن مناطق بالا است. در روسیه نیز مانند هر کشوری دلایلی برای نارضایتی و اعتراض وجود دارد ولی مسلما اين دلایل هيچ گاه خود را مانند انقلابهای عربی نشان نخواهد داد. بدیهی است كه جدیترین وضعیت در جمهوریهای قفقاز شمالی وجود دارد. نیروهای زیرزمینی مذهبی افراطی در این منطقه حضور دارند که از خارج نیز کمک دریافت میکنند این گروههای افراطی و رادیکالی آماده برای فعالیت و ایجاد ناآرامی هستند. خشم و انزجار عموم مردم، ناتوانی دادگاه در اجرای عدالت، عدم حمایت از سازمانهای مجری قانون و روابط نیمه فئودالی. همه این موارد پتانسیلهای قوی بیثباتی در منطقه هستند. اولین تاثیر انقلابهای عربی برای روسیه از دست دادن بازار کالاو فرآورده های روسی بود. اول از همه بحران لیبی رخ داد و رویکرد روسیه به وقایع جاری آن یاد آور وقایع سالهای ۱۹۹۰-۱۹۹۱ است هنگامی که جهان برای اقدام علیه عراق و عملیات " طوفان صحرا" آماده شده بود. البته این یک قیاس تمام نمی تواند باشد چرا که در آن سالها اتحاد جماهیر شوروی وجود داشت که برای اولین بار در دوران جنگ سرد برای قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد در استفاده از نیروی نظامی علیه عراقی که کویت را تصرف کرده یود رای داد. در آن هنگام ایالات متحده و متحدان آن به حمایت از خلیج فارس به منظور حفظ ثبات منطقه برخاسته بودند. در آن زمان، همبستگی رهبر سیاسی اتحاد جماهیر شوروی با غرب باعث واکنش سریع نیروهای کمونیستی ملی شد. در واقع از "طوفان صحرا" به عنوان بهانهای برای تشدید مبارزه سیاسی در جهت راه یافتن به سیر توسعه میتوان نام برد. در حال حاضر اگر چه این تغییر مدتی پیش روی داده است، در روسیه هنوز درگیری قابل لمسی بین نیروهای ملی که غرب را منبع اصلی تهدید و مشکلات میدانند و نیروهای لیبرال وجود دارد . در صورتی که تلاش دولت در حال حاضر در جهت همکاری با کشورهای غربی، و جلوگیری از اصطکاک اضافی است. آنگونه که برآورد میشود روسیه مبلغی حدود ۴ تا ۵ میلیارد دلار در اثر تعلیق روابط نظامی با لیبی از دست میدهد. این در حالی است که دولت لیبی علاقهمند به تنوع بخشیدن به روابط خارجی با روسیه و ادامه روابط نظامی است. واقعیت مورد بحث این است که شرکتهای روسی در حال از دست دادن بیش از حد و دور از انتظار بازار محصولات خود هستند. از آنجا که قذافی حکومت خود را از دست داده، امید داشتن به تحقق وعدهها و قراردادهای حکومت وی واهی است. با این حال، علایمی متوالی برای تغییر رویکرد در وقایع کنونی دیده میشود. رسانهها شروع به صحبتهای گسترده و جبههگیری غربی کردند. با اینکه تفاوت غیر قابل انکاری در سبک مدیریتی پوتین ومدويديف وجود دارد چرا که پوتین همواره رویکردی منفی در حمایت از کشورهای غربی و جهتی غیر همسو با آنها داشته است اما در این زمان نیازمند جهتگیری همسوی سیاستهای روسیه هستیم. در روسیه مدرن و معاصر مانند هر کشور دیگری تعدادی افراد آسیب دیده اجتماعی وجود دارند که برای خود هیچ آیندهای ترسیم نمیکنند، محکوم به بودن و ماندن در پایین نردبان اجتماع هستند. آنها بیارزش، فقیر و بیکارند ار آنجا که از نظر اجتماعی تحقیر شدهاند خود را به دشمنان خارجی و غربیها پیوند دادهاند. .این عوامل به شکاف موجود بین روسیه و غرب دامن میزنند. هیچ شکی وجود ندارد که لیبی به قراردادهایی که با روسیه بسته است در آیندهای نزدیک متعهد خواهد بود ولی مطمئنا شرایط رقابت با شرکتهای تجاری کشورهای دیگر تغییر کرده و محافظه کارانهتر خواهد شد. از نقطه نظر اقتصادی این امر برای روسیه نامطلوب تلقی میشود. روسیه در مورد تغییر در بهرهبرداری از قراردادهای خود در لیبی مورد انتقاد روز افزون داخلی است اما انچه که مسلم است روسیه تلاش دارد تا این امر باعث تنش در روابط این کشور با غرب و اتحادیه اروپا نشود. نويسنده: ایرینا دونونایا زایاگلسکایا، پژوهشگر ارشد موسسه شرق شناسی "آکادمی علوم روسیه" ، مترجم: سارا سلیمانی، عضو شوراي نويسندگان موسسه مطالعات ايران و اوراسيا