خانم كاشيچي در ابتدا از خودتان و كارهايي كه در زمينه ترجمه انجام دادهايد، بفرماييد. ناهيد كاشي چي هستم . متولد بهمن ماه ۱۳۲۵. در مشهد متولد شدم . در روزهاي پر وحشت مرداد ۱۳۳۲ به تهران آمديم. كابوسهاي بچه گانه و ترس از غارت و آتش سوزي كه آن روزها در اكثر خانوادهها موضوح بحث و گفتگوي روز بود، هنوز پس از گذشت بيش از نيم قرن از خاطرم محو نشده است. پدر من نماينده فروش كتابهاي روسي در ايران بودند ( گوتنبرگ ) و احتياج به كسي داشتند كه اين زبان را بداند تا در سفارش كتاب و حساب و كتابهايشان كمك باشد. شانزده ساله بودم كه مرا به انجمن فرهنگي ايران و شوروي بردند. و من در اين انجمن به آموزش زبان روسي مشغول شدم. يك دوره فشرده سه ساله و دوره كوتاه مترجمي را گذراندم. سپس از مدرسه عالي ترجمه ( امروزه دانشگاه علامه طباطبايي ناميده ميشود) به مدرك ليسانس نائل شدم. اما بايد اعتراف كنم كه هرچه ياد گرفتم از انجمن فرهنگي ايران و شوروي بود . دانشگاه نه تنها به من، حتا به دوستانم نيز چيزي ياد نداد. به جز همكلاسيهايي كه در ذوب آهن استخدام شدند و آنها را براي تكميل زبان به روسيه فرستادند، بقيه اين زبان را كاملا رها كردند. مدت هفت سال در وزارت بازرگاني در اداره امور شوروي بعنوان مترجم مشغول خدمت بودم. در ضمن به كار ترجمه داستان هم مي پرداختم. اولين كتابي كه ترجمه كردم « جنبش آزادي بخش ميهني ايران در سال هاي ۱۹۱۸ – ۱۹۲۲»، بود. بعد از آن، منظومه در مايههاي ايراني سرگي يسه نين را ترجمه كردم كه در مجله سخن به چاپ رسيد. در سالهاي ۱۳۶۰ تا ۱۳۸۰ به جز چند داستان كوتاه چيزي ترجمه نكردم. در اين مدت چنان غرق در كارِ خانه و خانواده بودم كه به قول چخوف در نمايشنامه باغ آلبالويش «همه عمرم چنان گذشت كه گويي اصلا عمري در كار نبوده است.» چند سالي است كه دوباره به كار ترجمه مشغول شدهام. گرچه ديگر دير است ولي سعي خواهم كرد تا چند روز عمرِ باقيمانده را به كار ترجمه بگذرانم. يكي از ترجمههاي من سه جلد نامههاي چخوف است. و همچنين نمايشنامههاي چخوف. چند داستان از ترجمههايم كه در مطبوعات و يا در مجموعه داستانهاي كوتاه ايران و جهان منتشر شده عبارتند از : "اتراق شبانه" از بونين، "اولين تجربه" از ويكتوريا توكاروا ، "ويولين پاگونيني" از كوپرين، "او بر ميگردد" از بوريس ريابينين ، "برف" از كنستانتين پائوستفسكي ، "بيشرم ها" و "پيرمرد و خورشيد" از واسيلي شوكشين. و غيره با توجه به اينكه مترجمان ناقلان فرهنگي جامعهاند و آثار انتخاب شده از سوي آنها براي ترجمه تأثير بسزايي در شكلگيري ذهنيت مخاطبان از ادبيات آن كشور دارد، شما چه ملاكهايي براي گزينش ترجمههايتان داريد؟ وقتي كتاب و يا داستاني براي ترجمه به من پيشنهاد ميشود، ابتدا آن را ميخوانم و تنها در صورتي كه آن را به پسندم ترجمهاش ميكنم. اما آنچه مهم است اين است كه بايد بدانيد، هيچ يك از ملاكهاي مترجم، براي ناشر و براي وزارت ارشاد ابداً ارزشي ندارد. چه بسيار كتابهايي كه مترجمان زحمت بسياري براي ترجمه اش كشيدهاند ولي جز خستگي چيزي بر دوش شان نمانده است. نثر روسي تنيده با فرهنگ و آيينهاي روسي است و از نظر ساختار هم منحصر به فرد و براي غير روس از نظر ساختاري تا حدي دركش پيچيده است، با اين تفاسير شما دشواريهاي ترجمه اين زبان را چگونه يافتهايد؟ با اين نظر شما اصلا موافق نيستم و فكر نميكنم كه فهم نثر روس، براي غير روس نامفهوم باشد. وقتي داستانهاي كوتاه روسي را بخصوص داستانهاي طنز چخوف را ميخوانم چنان است كه گويي درباره ايران حرف مي زند . با توصيفهاي او به اين ميانديشيم كه چقدر جوامع روس و ايران شبيه بهم هستند پس به تصوير كشاندشان نيز نبايد آنطور كه شما مي گوئيد پيچيده باشد. اما از نظر دشواري ترجمه، حق با شماست. زبان روسي دشواريهاي خاص خود را دارد. من بخصوص در يافتن اصطلاحات، واژههاي قديمي و ضرب المثلها دچار سردرگمي ميشوم. كسي را هم براي گرفتن كمك پيدا نميكنم . چون اغلب آنها نيز همان مشكل مرا دارند. روسي دان و مترجم زبان روسي نسبت به زبانهاي ديگر تعدادشان بسيار اندك است. حال آن كه تا دلتان بخواهد مترجمهاي طراز اول انگليسي، فرانسه و آلماني داريم. در رژيم گذشته، دل شير ميخواست كه كسي به دنبال آموزش زبان روسي برود. زبان دانان و مترجمين ما حتا بهترينشان مثل خانم دكتر فاطمه سياح ، خانم دكتر مهري آهي ، آقايان: اسكندر ذبيحيان ، آذرخشي ، سيروس ايزدي ، كريم كشاورز و سروش استپانيان و چند نفري ديگر ، كساني بودند كه سالها در روسيه زندگي كرده و تحصيلاتشان را در آن جا گذرانده بودند. حكومت پيشين از بيم نفوذ كمونيست سختگيريهاي فراواني جهت علاقمندان به يادگيري اين زبان بكار ميبرد. ولي پس از فروپاشي حكومت شوراها، جوانان زيادي به آموزش اين زبان رو آوردهاند. دانشجويان اين رشته به راحتي به روسيه سفر ميكنند. و دولت هم تسهيلات لازم را برايشان فراهم ميسازد. در حال حاضر تعداد چشمگيري مترجم جوان داريم كه فارغ التحصيل دانشگاههاي معتبر روسيه هستند. آنها در دانشگاههاي ايران مشغول تدريس و بكار ترجمه مشغولند . براي همه آنها آرزوي موفقيت ميكنم. به اين ترتيب تا چند سال ديگر مترجمين روسي ما با ترجمههاي خوبشان بر مترجميني كه رمانهاي كلاسيك روس را از زبانهاي ميانجي ترجمه ميكردند پيشي خواهند گرفت. فقط كاش از همين حالا بفكر باشند اتحاديهاي براي خود تشكيل دهند تا از دوباره كاري و زحمات يك ديگر را هدر دادن، پرهيز شود. با توجه به اينكه به واسطهي ترجمهي آثار چخوف با قلم وي آشنايي نزديكتري داريد، از نظر شما ترجمهي آثار چخوف چه تفاوتي با ترجمهي آثار داستايفسكي و تالستوي دارد؟ درست است كه هر سه نويسنده هم عصرند و در جهان ادبيات هر يك غولي به شمار ميآيند و هر سه شاهكارهاي بسياري آفريدهاند، ولي هريك داراي سبك خاص خود هستند كه شباهتي به هم ندارند. خوشبختانه زبان روسي بسيار غني است و دستور زباني كامل دارد. اين خود نويسنده است كه لحن پرسوناژها و فضايي را كه بايد در ترجمه رعايت شود، براي مترجم، مشخص ميكند. نويسنده روس هركس باشد، مترجم به راحتي سبك او را در مي يابد و از اين لحاظ دچار مشكلي نميشود. ترجمهي آثار چخوف را در ايران با استپانيان ميشناسند، شما نقاط ضعف و قوت ترجمههاي آقاي استپانيان را چگونه ارزيابي ميكنيد و چه شد كه ايشان نامههاي چخوف را در مجموعه آثارشان نگنجاندهاند؟ اگر تا به امروز تنها يك ترجمه خوب از كارهاي چخوف در ايران منتشر شده باشد، بايد گفت كه آن ترجمه آقاي استپانيان است. خوبست در مورد آقاي سروژ استپانيان بدانيم كه ايشان در سال ۱۳۰۷ در باكو در خانوادهاي ارمني و از مادري روس زاده شده بودند. پس روسي، زبان مادري ايشان بوده است، در ضمن به طور حتم متن كامل ترجمه آثار چخوف را هم به زبان ارمني در اختيار داشتهاند. در پاسخ به اين كه پرسيدهايد چرا نامههاي چخوف را در مجموعه ترجمه آثارشان نگنجاندهاند، ميشود گفت اگر بيماري و كارهاي تجاري شان اجازه ميداد بطور حتم از ترجمههاي خوب و روان ايشان بهره بيشتري ميبرديم . ولي آقاي استپانيان، در همان سالهاي بيماري سه جلد كتاب نامههاي چخوف را براي ترجمه به من دادند. و متأسفانه آذر ماه ۱۳۷۵ در سن ۶۷ سالگي در پاريس درگذشتند. روحشان شاد. در زمينهي ترجمه دو نوع نگاه وجود دارد، يكي اينكه مترجم همه چيز را بيكم وكاست انتقال دهد و دوم اينكه مترجم هم به نوبه خودش ايفاي نقش كند. با توجه به اين دو نوع نگاه و اينكه اصولاً ترجمهي نامه دشواريهاي خاص خودش را دارد، شما در ترجمه اين كتاب شما كدام رويكرد را مدنظر قرار دادهايد؟ بنظر من وظيفه مترجم اين است كه همه چيز را بيكم و كاست بدون هيچگونه اعمال سليقه شخصي و بدون هيچگونه تحريف چه در معنا و چه در سبك به خواننده منتقل كند. بطوري كه اگر قرار باشد اين متن به زبان ديگري ترجمه شود، داستان ديگري از كار در نيايد. به عقيده من ترجمه آزاد ترجمه نيست بلكه نوعي اقتباس است. البته ترجمه شعر فرق ميكند. من در ترجمه نامهها همان چيزي را ترجمه كردهام كه چخوف نوشته . نامههاي چخوف دقيقا به همين اندازه بيپيرايه و ساده هستند. كار تازهاي در زمينهي ترجمه در دست نداريد؟ با توجه به اينكه بيشتر آثار ترجمه شده از روسي، مربوط به قرن نوزده است، شما از ادبيات معاصر روسيه كتابي در دست ترجمه نداريد؟ نويسندگان روسيه تنها به چند نويسنده نامدار محدود نميشوند . روسيه ادبياتي بسيار غني دارد . اگر تنها ادبيات قرن نوزدهم را در نظر بگيريم ميتوانيم بگوئيم كه با كل ادبيات انگليس و فرانسه برابري ميكند. در ايران اكثر ترجمههاي ادبيات روس مربوط به آثار نويسندگان كلاسيك شناخته شده هستند. دليل اين كه مترجمين تنها به اين نوع آثار توجه نشان ميدهند اين است كه ناشرين حاضر به ريسك كردن براي كتابي كه معلوم نيست مورد استقبال قرار بگيرد يا نه نيستند. خوانندگان هم تنها به سراغ كتابهايي ميروند كه نام نويسنده و حتا مترجمش آشنا باشد. كتابي كه به تازگي ترجمه آن را تمام كرده و به ناشر سپردهام ، مجموعه داستانهاي پوشكين است كه به زودي در دو جلد منتشر ميشود. البته قصد داشتم تمام آثار پوشكين را ترجمه كنم ولي آگاه شدم كه مترجمي جوان، از اساتيد دانشگاه نيز مشغول ترجمه پوشكين هستند. پس اين كار بزرگ را به ايشان ميسپارم و سعيام را در ترجمه ادبيات معاصر روس بكار خواهم برد. در حال حاضر هم زمان با يادداشتهاي روزانه چخوف مشغول ترجمه داستانهاي واسيلي شوكشين نويسنده، كارگردان و هنرپيشه روس هستم .تهيه و تنظيم: سمانه برجسته