Quantcast
Channel: موسسه مطالعات ایران اوراسیا - پربيننده ترين عناوين روسيه :: نسخه کامل
Viewing all articles
Browse latest Browse all 1766

سیاست خارجی نوین امریکا در برابر روسیه

$
0
0
ایراس؛ پیچ و تاب ‌های پیش‌ آمده در روابط امریکا و روسیه، تازه نیستند ولی تازگی آن برای این است که نشان می‌دهد امریکا تنها شنودکننده تماس‌های تلفنی نیست، بلکه گویای رویه‌ های نوین سیاست ايالات متحده در اوکراین بوده و اندیشمندان سیاسی را وادار به بازبینی راهبردهای ایالات متحده در برابر روسیه و آلمان می‌نماید. هرچند که گمان‌ها بر سر درستی و نادرستی گفتگوی تلفنی نولاند فراوانند، ولی همین گفتگو، سیمای دیگری از سبک اندیشه راهبردی امریکا را نشان می‌دهد.► آخرین دگرگونی‌ها در سیاست خارجی امریکا سیاست خارجی ایالات متحده در چند سال گذشته دگرگون شده است. پیش از این، امريكا در جهان اسلام تمرکزی پایدار یافته بود و مهم‌ترین نکته در سیاست‌ ورزی‌ های این ابرقدرت این بود که به کارگیری زور به جای آنکه آخرین گزینه باشد، همواره نخستین گزینه بود. این امر نه تنها در افغانستان و عراق، که در آفریقا و جاهای دیگر نیز بارها دیده شده است. راهکار نامبرده تنها در جاهایی موفقیت‌ آمیز بوده که هدف، از میان بردن نیروی‌ های دشمن بوده باشد. ولی همین موفقیت در کشورهای اشغال شده که امریکا به دلخواه خود خواهان سامان‌‌ دهی به سیاست‌ های داخلی و خارجی آنان است، رنگ می‌بازد. چه آنکه نیروی نظامی محدودیت‌های خود را دارد.گزینه پیش رو، چرخش به سوی راهبردِ برابری قدرت است که در آن ایالات متحده امریکا بر جدایی‌ هایی تکیه می‌کند که به طور طبیعی و برای جلوگیری از پیدایش هژمونی (فرادستی) منطقه‌ای در هر گوشه از جهان وجود داشته و دربردارنده نا آرامی‌ هایی نیز هست که شاید تهدیدی برای منافع ایالات متحده به شمار روند. بهترین نمونه از سیاست‌ های گذشته، کشور لیبی است که در آن ایالات متحده، با نیروی هوایی و نیروهای عملیات ویژه خود دست به کار سرنگونی معمر قذافی گردید. اما در پی آن، تلاش‌ غرب برای جایگزینی رژیم دلخواه آمریکا و متحدان آن به جایی نرسید. نمونه‌ای از راهبرد تازه را می‌توان در سوریه دید، جایی که امریکا به جای پادرمیانی رو در رو، کناری ایستاد و با جلوگیری از کج ‌روی‌ سویه‌های مخالف که شاید منافع امریکا را به چالش می‌کشاندند، گذاشت تا هرچه زور دارند بر سر دیگری پیاده کنند.در پشت همه این رخدادها، شکافی در سیاست خارجی ایالات متحده وجود دارد که بیشتر با انگیزه ‌‌ها سر و کار دارد. در یک سو، کسانی هستند که از روش و منش به کارگرفته شده در پرونده سوریه، نه برای اینکه بهترین گزینه اخلاقی است، که تنها گزینه کاربردی موجود برای ایالات متحده است، آگاهانه پشتیبانی می‌کنند. در سوی ديگر، کسانی هستند که باورهای اخلاقی داشته و می‌گویند هدف باید تنها و تنها از میان بردن ستمگر باشد (همانگونه که در پرونده لیبی دیده شد) و پس از آن امریکا باید پای خود را پس بکشد. با نگرش به آنچه در لیبی رخ داد، باید گفت جایگاه این دسته تدافعی است و باید اخلاقی بودنِ اینگونه پادرمیانی‌ ها را روشن کنند. اینان که خود خواهان در افتادن با عراق بودند، چگونه می‌توانند نشان دهند چنین پادرمیانی به جنگی همانند جنگ عراق نمی‌انجامد؟ گرچه بی‌پرده گفتنِ آن سخت است، ولی گویا ایالات متحده، بی هیچ چاره‌ای، به سوی الگوی برابری قدرت گام برمی‌دارد.► نبرد ژئوپلیتیک در اوکراینپس از انقلاب نارنجی سال ۲۰۰۴، آن هنگام که ایالات متحده با پشتیبانی از گروه‌های ضد روسی توانست در اوکراین، دولتی ضد روسی و تا اندازه‌ای غرب‌گرا را به قدرت برساند، روسیه برای امریکا یک چالش بغرنج گردید. روس‌ها این کار را بخشی از عملیات اطلاعاتی امریکا برای پدید آوردن یک اوکراین ضدروسی می‌خوانند که تنها منافع راهبردی و اقتصادی روسیه را به چالش می‌کشاند. افزون بر این، مسکو انقلاب نارنجی را (همراه با انقلاب رز) سرمشقِ چیزی می‌داند که می‌تواند در آینده در روسیه رخ دهد.پاسخ روسیه به این کار امریکا، به کارگیری توانایی‌ های پنهان خود بود، و این امر در ناتوان ‌سازی دولت اوکراین با قطع گاز طبیعی و به دنبال آن فشار اقتصادی، و نیز بهره از جنگ با گرجستان برای یادآوری رستاخیزی در توانایی‌ های نظامی روسیه، نمود یافت. این جنبش‌ها با نا امیدی از کمک‌های غرب دست به دست یکدیگر داده و به پیدایش دولتی روس‌ گرا در کی يف، کاهش هراس روس‌ ها و افزایش خودباروی آنان انجامید. مسکو اینک، کارآمدتر و بی ‌پرواتر در بازی‌های خاورمیانه، در سوریه، ایران و هر جای دیگر، کارت‌های خود را بازی خواهد کرد.واشنگتن در برابر این آرایش، تنها دو گزینه داشت. نخست، باید می‌گذاشت تا این برابری قدرت، خود را بروز دهد، که در این باره برای مهار روس‌ها باید به اروپایی‌ ها تکیه می‌کرد. دیگری این بود که همچنان الگوی برابری قدرت را با یک پله بالاتر از کنش‌ پذیری محض دنبال می‌کرد. همانگونه که گفتگوی تلفنی نولاند نشان می‌دهد، اعتماد امریکا به خواست اروپا برای جلوگیری از روس‌ ها ناچیز بود، از این رو یک الگوی سراسر کنش‌ پذیر، نمی‌توانست در اینجا چاره‌ساز باشد. گام دوم برای مهار روس‌ ها و رویارویی با جنبش آنان در خاورمیانه، انجام پادرمیانی در پایین‌ترین سطحِ ممکن بود. این به معنای پشتیبانی اندک و نه چندان پنهان از راه ‌پیمایانِ هواخواهِ اروپا و ضد روسیه، و بازآفرینی دولتی غرب‌گرا و ضد روسی در اوکراین است. در روند گفتگوهای امریکا با ایران نیز واشنگتن، ایران را برگ برنده‌ روس‌ها نمی‌داند، ولی نمایش سوزناک سوریه هنوز هم دست کرملین را برای نشان دادنِ خود، باز می‌گذارد.ایالات متحده آماده دخالت در حوزه اتحاد جماهیر شوروی پیشین است و روسیه با اینکه دیگر یک ابرقدرت نیست و کاستی‌های نظامی فراوانی دارد، همانگونه که در جنگ با گرجستان نشان داد، تا آن اندازه توانمند هست که بتواند چینش و آرایش جنگاوری خود را در منطقه و در کشورهای شوروی پیشین به نمایش بگذارد. این دست کاستی‌ ها هم‌ اینک در ارتش ایالات متحده نیز فراوان دیده می‌شود. ارتش ایالات متحده با بیش از یک دهه جنگیدن آن هم در هسته جهان اسلام، سفت و سخت به روش‌های جنگی چنگ می‌زند که ربطی به اتحاد جماهیر شوروی پیشین نداشته و بنابراین ساختار پیمان‌های این کشور با جمهوری‌های شوروی پیشین نمی‌توانند امریکا را برای آغاز یک نبرد یاری‌دهند، و همه اینها همراه با فرسودگی‌های ناگزیرِ پساجنگ، که خواه ناخواه روی خواهند داد، توان ایالات متحده را گرفته است. پادرمیانی رو در رو، هرچند که هوشمندانه باشد (که نیست)، گزینه‌ای به شمار نمی‌آید. آنچه در اینجا و درست در این زمان مهم است، دریافتن واقعیت موجود است. از این دید، هرچه نیروهای ایالات متحده به سرزمین روسیه نزدیکتر شوند، روس‌ها سود بیشتری خواهند برد. ایالات متحده واقعیت موجود را دریافت و همان کاری را انجام داد که پیشتر و در انقلاب نارنجی انجام داده بود؛ یعنی بازگشت به همان روش پادرمیانی که هم مدافعان حقوق بشر و هم هوادارانِ برابری قدرت را خرسند می‌ساخت. با پشتیبانی مالی و روانی از راه‌پیمایانِ معترض و گله ‌مند از تصمیم رئیس جمهور اوکراین در ردّ پیوند نزدیکتر با اروپا، و پس از آن در واخواهی از تلاش دولت برای سرکوب اعتراض‌ها، همچنان این احتمال می‌رود که رژیم اوکراین با بروز کمترین خطر برای ایالات متحده، تغییر نماید.►ناخرسندی ‌ها از راهکار آلمانآنگونه که پیداست این آلمان ‌ها بودند که بر موضوعِ برابری قدرت پافشاری کردند، و به راستی آنان بودند که مهار یکی از رهبران مخالفان، ویتالی کلیچکو را به دست گرفتند. ایالات متحده گویا یک گام از آلمان عقب‌ تر است. بیانیه‌های برلین نشان می‌دهد که آلمان آماده‌ داشتنِ نقشی پیشرو و پویاتر در جهان بوده و این یک دگرگونی تاریخی در سیاست خارجی آلمان به شمار می‌آید.این گفته‌ها هنگامی ارزش بیشتری یافتند که با گذر زمان، آلمان خود را در دشواری‌های اقتصادی و راهبردی به روسیه نزدیکتر ‌کرد. هیچیک از دو کشور از چتراندازی ایالات متحده بر خاورمیانه و جنوب غرب آسیا دل خوشی نداشتند؛ در رویارویی با چالش اقتصادی اروپا هر دو کشور نیازمند آفرینش پیوندهای تازه اقتصادی بودند؛ و دیگر اینکه هر دو خواهان جلوگیری از پیشروی ‌های ایالات متحده بودند. از این رو، دگرگونی وضعیت آلمان شگفت انگیز بود.هرچند که درباره این کارِ آلمان نباید کج‌ فهمی کرد، ولی معنای آن چندان ساده هم نیست. نولاند در گفتگوی تلفنی خود، آشکارا آلمان‌ها، کلیچکو و همه کوشش آنان را در اوکراین رد می‌کند. شاید این راهبرد برای سلیقه امریکایی ‌ها، خیلی ناچیز بوده و از همه اینها گذشته برلین نمی‌تواند خطر بزرگ رویارویی با مسکو را به جان بخرد. شاید هم هنگامی که آلمان‌ها می‌گفتند که دارند برای پیشرو بودن برنامه‌ریزی می‌کنند، این بی‌پروایی تازه آنان برای جلوگیری از تلاش‌های ایالات متحده بوده باشد. با نگاه به این رویدادها، منظور آلمان‌ها چندان روشن نیست.آنچه روشن است، این است که ایالات متحده از آلمان و اتحادیه اروپا خشنود نیست و این بدان معنا است که ایالات متحده خواهان آن است که در پشتیبانی از مخالفان رژیم اوکراین، از آلمان‌ها یک گام جلوتر باشد و این برای مدافعان حقوق بشر یک موضوع حساس است، یا دست‌کم باید باشد. یانوکوویچ ریيس جمهور برگزیده اوکراین، برنده انتخاباتی است که گفته می‌شود سالم بوده است. او در چهارچوب اختیارات خود نزدیکی به اتحادیه اروپا را رد کرد. اگر راه‌پیمایان بتوانند ریيس‌جمهور را برای تصمیمی که با آن مخالف هستند سرنگون سازند، روشی را پایه‌ریزی کرده‌اند که فرجام آن ناتوان‌سازی قانون‌اساسی است. حتی اگر یانوکوویچ در سرکوب معترضان، خشن رفتار کرده باشد، این کار، ریاست جمهوری او را باطل نمی‌کند.ولی از دید راهبرد برابری قدرت، این دست رفتارها معنای دیگری می‌یابند. هرچند که غربگرایی اوکراین دو پهلو باشد، برای روسیه یک دردسر بزرگ راهبردی خواهد بود. همانند آن می‌ماند که تگزاس به روسیه کشش پیدا کند و همین کشش، همه چیز را از رودخانه می‌سی‌سی‌پی و تولید نفت گرفته تا مرکز و جنوب غرب آمریکا، آسیب‌پذیر سازد. پرونده‌هایی همچون ایران و یا سوریه برای روسیه زودگذر بوده، ولی اوکراین در کانون تمرکز مسکو می‌ماند.برپایی راه‌پیمایی‌های اعتراضی برای دست‌اندازی در کار روسیه دو نکته در بر دارد. نخست اینکه سبب آفرینش یک چالش راهبردیِ پر و پیمان برای روس‌ها شده و به آنها آماده باش می‌دهد. دوم، به روسیه یادآوری می‌کند که واشنگتن توانایی‌ها و گزینه‌هایی دارد که به چالش کشاندن ایالات متحده را دشوار می‌سازد. و این می‌تواند راهی باشد که با همه‌ ناسازگاری‌های قانونی، خوش آمدِ مدافعان حقوق بشر بوده، دشمنانِ گفتگو با ایران را خرسند ساخته و کشورهای اروپای مرکزی از لهستان گرفته تا رومانی، آن را نشانه‌ای از پایبندیِ ایالات متحده به منطقه ببینند. و بدین سان، آمریکا دوباره به عنوان جایگزین آلمان و روسیه سر بر می‌آورد.یکی از کاستی‌های این راهکار، اگر بتوان آن را کاستی نامید، این است که پیش‌بینی کارکرد آن دشوار است. اینکه روسیه اهرم‌های بزرگ و ارزشمند اقتصادِ اوکراین را در دست دارد و درصد راهپیمایانِ معترض و هوادارِ غرب نیز روشن نیست، توانایی‌های پنهان روسیه در اوکراین را چندین گام از آمریکا جلوتر می‌اندازد. دیر زمانی است که سرویس امنیتی فدرال و سرویس اطلاعات خارجی پرونده‌هایی را درباره‌ اوکراین گردآوری می‌کنند، بنابراین دور از انتظار نیست که پس از المپیک سوچی، روسیه برگ‌های برنده خود را رو کند.از آن سوی، اگر این بازی به شکست بیانجامد، دست‌کم ایالات متحده نشان داده که به بازی برگشته و روس‌ها باید همه تن چشم شده و حرکت آینده آمریکا را پیش‌بینی کنند. کشاندن کسی در لاک دفاعی بیانگر کاری بودنِ نخستین مُشت نیست. برای یک مبارز واقعی، همان بس که زمان فرود آمدن مُشت دوم را می‌داند. ایالات متحده خواهان کنش‌گری است و این، انتظارها از اروپای مرکزی را دچار دگرگونی خواهد کرد و میان اروپای مرکزی و آلمان‌ها تنش‌زایی کرده و برای ایالات متحده گشایشی فراهم می‌کند. ► فشار بر روسیهاکنون این پرسش به میان می‌آید که آیا روس‌ها پاسخ آمریکایی‌ها را خواهند داد؟ و اگر چنین است در کجا؟ یا اینکه برای کارهای آمریکا تره هم خرد نمی‌کنند؟ پرونده سوریه را می‌توان «تکِ» مسکو و این کار آمریکا را یک «پاتک» نامید. روس‌ها می‌توانند آغازگر بازی باشند و برای آن انگیزه‌های بسیار دارند. اقتصاد آنها زیر فشار است و هرچند آلمان‌ها نخواهند هم‌ پیمان ایالات متحده باشند، از آنها جدا هم نخواهند شد. پس چنانچه نگاه ایالات متحده به هزینه کردن در اروپای مرکزی خیره شود این، چاره‌ای پیش‌روی روسیه در آنجا نیز خواهد بود.اگر روس‌ها چالش کنونی آمریکا باشند که هستند، و اگر ایالات متحده خواهانِ بازگشت به سیاستِ پادرمیانی رو در رو نباشد که شدنی نیست، آنگاه این راهبرد، منطقی خواهد بود. کمترین بازده این روش آن است که به روس‌ها حس ترس و ناامنی داده و از انجام کارهای آنان در جایی دیگر جلوگیری می‌کند؛ بیشترین بازده آن نیز می‌تواند بروز رژیمی باشد که شاید به برابری قدرت نیانجامد ولی می‌تواند خطوط لوله و بندرگاه‌ها را به ویژه با کمک ایالات متحده، آسیب‌پذیر سازد.گویا گفتگوی تلفنی نولاند چندان هم بد نبوده، چه دست‌کم به جهانیان نشان داد این آلمان نیست که راهبرِ اوکراین است بلکه ایالات متحده است. به روس‌ها نیز نشان داد که برای آمریکایی‌ها مهم نیست بر روی یک خط بازِ تلفن همراه چه بر زبان می‌آورند. سخن ناپسند نولاند درباره اتحادیه اروپا و رفتار روسیه، الگوی سیاست ایالات متحده را تعیین کرد: آمریکا به سوی جنگ نمی‌رود ولی کنش‌پذیری‌ آن هم پایان یافته است.نویسنده: توماس فریدمنبرگردان: آذر بهبهانی، دبير سايت انگليسي ايراس؛

Viewing all articles
Browse latest Browse all 1766

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>