فئودور، از نوادگان ایوان کبیر و پسر ایوان مخوف، در ۱۵۹۸ درگذشت و چون وارثی نداشت، بوريس گادانوف برادر زنش به عنوان تزار انتخاب شد، اما او نیز توفیقی نداشت. ولیکی زمسکی سابور، مجلس کبیر ملی در ژانویه ۱۶۱۳ برای انتخاب تزار جدید دعوت شد. از میان خاندانهایی که استحقاق تاج را داشتند یکی خاندان دوریک بانی موسس سلسله پادشاهی روسیه و دیگری خاندان گدیمین بانی گراندوشهی روسیه و لیتوانی بود. اختلاف میان خاندانهای متنفذ سبب شد در پس پرده بهنفع خاندان کوشکا که به نام رومانوف، جد بزرگ خود معروف بودند، وارد عمل شوند. مجلس ملی مرکب از نمایندگان روحانیون، اشراف، بازرگانان، پیشهوران و نظامیان و غیره تمام خاندانهایی را که ریشههای خارجی پولونی داشتند و نیز آنهایی را که در حوادث و انقلابات اخیر موثر بودند یا در آن دست داشتند از فهرست خارج کرد و فقط چند اسم برای آنان باقی ماند که از آن جمله میخايیل رومانوف جوان بود که او هم طرف بیاعتنایی و تحقیر تمام طبقات نجبا و اشراف قرار داشت. میخايیل که ذاتاً جوانی محجوب و ملایم بود مورد توجه مجلس قرار گرفت و پس از مذاکرات و مباحثات طولانی و با قراردادی که اختیارات او را محدود و بر قدرت مجلس میافزود، در ۲۱ فوریه ۱۶۱۳ به عنوان تزار روسیه انتخاب شد. میخايیل رومانوف در سن هفده سالگی در تاریخ ۱۱ ژوئن ۱۶۱۳ در مسکو تاجگذاری کرد. سالهای اول سلطنت او در سختی و گرفتاری پی در پی گذشت. خزانه تهی و سراسر کشور در فقر و فلاکت بود و در آتش هرج و مرج و آشوب میسوخت. اولین اقدام تزار جدید جمعآوری پول و وضع مالیات و عوارض جدید بود. از سوی دیگر تزار جوان با گرفتاری بزرگتری روبرو بود و آن جنگ با دولتهای سوئد و پولونی از قبل پادشاهی او ادامه داشت. میخايیل در سال ۱۶۱۷ معاهدهای با سوئد امضا کرد و بخش عمده نوگوراد را بازپس گرفت و سوئد نیز سرزمین امتداد خلیج فنلاند را حفظ کرد. یک سال بعد روسیه معاهدهای با لهستان امضا کرد و لهستان اجازه یافت تسلط بر شهر اسمولنسک را در عوض آزاد کردن پدر میخايیل، فیلارت، که در سال ۱۶۱۰ اسیر شده بود، حفظ کند. میخايیل ۳۲ سال بر روسیه حکومت کرد و در تاریخ ۱۳ ژوئیه ۱۶۴۵ زندگی را بدرود گفت. پس از میخايیل رومانوف فرزندش آلکسی از طرف مجلس کبیر به عنوان تزار روسیه انتخاب شد. در زمان سلطنت آلکسی جوان مسکو از حالت انزوا خارج گردید و روابط بین روسیه و غرب رو به استحکام گذاشت. تعداد زیادی صنعتگر و مهندس از کشورهای اروپایی به مسکو آورده شد، علوم و ادبیات و افکار اروپایی با وجود مخالفت شدید روحانیان، به تدریج در روسیه نفوذ پیدا کرد و رواج یافت. این دوره، آغاز آشنایی با غرب در روسیه است که در دوران پترکبیر تکمیل شد. آلکسی هم مانند زمامداران قبلی مشتاق فتح سرزمینهای جدید بود. او میخواست دوباره بر اوکراین مسلط شود. منطقهای که شامل کییف نیز میشد و از سال ۱۲۰۰ زیر سلطه غیر روس بود و لهستان از سال ۱۵۶۹ بر آن حکومت میکرد. در سال ۱۶۴۸ که مردم اوکراین علیه حکومت لهستان شورش کردند فرصت مناسبی برای نقشه آلکسی فراهم شد تا با حمایت از شورشیان مسیحی ارتدکس که به دلیل ترس از شکست در برابر مسیحیان کاتولیک لهستانی حاضر بودند اوکراین بخشی از روسیه شود، به جنگ با لهستان بپردازند. پس از چند سال نبود با لهستان و چندین سال مذاکره، بالاخره روسیه و لهستان در سال ۱۶۶۷ قراردادی امضا کردند که به موجب آن اوکراین تقسیم شد و کنترل کییف و نواحی اطراف آن به روسیه رسید. با وجود اغتشاشات و حوادث داخلی در دوره آلکسی، این تزار روس و زمامداران او، از جمله اردین ناسکوکین، به اوضاع داخلی سر و ساماني داد و تعداد زیادی استحکامات در داخل روسیه ایجاد کرد. همچنین سربازان کارآزموده حاضر به خدمت با اسلوب و سبک نظام کشورهای غربی آماده بودند. در سازمانهای داخلی و نظم دوائر دولتی و تعلیمات و امر بازرگانی و تأسیس شرکتها و تشویق طبقه صنعتگر و کارگر اقداماتی صورت گرفت. توسعه قلمرو روسیه در دوران تزار آلکسی کشور را پهناورتر و نیرومند ساخت. از مهمترین رخدادهای دوران آلکسی پیکار برای اصلاح کلیسای ارتدکس روسیه بود. مراسم کلیسای روسیه به یک زبان تقریباً منسوخ، یعنی اسلاوی کلیسای کهن انجام میگرفت و هیچیک از دهقانان روسی آنچه را که در جریان مراسم گفته میشد نمیفهمیدند. اگر چه درک کلمات نیاز نبود و تنها هر کلمه میبایست درست ادا میشد وگرنه مراسم دعا هیچ اثری نداشت. در سال ۱۶۵۲ تزار آلکسی، نیکون را به ریاست کلیسای ارتدکس روسیه منصوب کرد و او با پشتیبانی تزار اصلاحاتی را به منظور تصحیح اشتباهات در ترجمه و همسانسازی آداب و رسوم روسیه با آداب و رسوم سایر کشورهای ارتدکس انجام داد. در واکنش به این اصلاحات مردم در سراسر کشور با خشم سر به مخالفت برداشتند. در مقابل شورش مردم، کلیسا و شخص نیکون سخت ایستادگی کردند و در سال ۱۶۶۷ کلیسا شروع به تکفیر مخالفان اصلاحات و کنار گذاشتن آنها از عضویت در کلیسا کرد. به رغم تمامی آزار و اذیتها، بسیاری از روسها از پذیرش تغییرات نیکون خودداری ورزیدند. مخالفان اصلاحات به مومنان قدیم معروف شدند و با وجود مخالفت شدید آنان، اصلاحات تثبت شد. پس از مرگ آلکسی در تاریخ ۳۰ ژانویه ۱۶۷۶، فئودور پسر اول او در حالی که پانزده سال بیشتر از عمرش نمیگذشت و بیمار و ضعیف بود بهجای پدر نشست. فئودور در دوران کوتاه سلطنت خویش مدام تحت نفوذ اطرافیانش قرار داشت و در ۲۷ فوریه ۱۷۸۲ بعد از شش سال سلطنت از دنیا رفت. پس از او اختلافات بر سر جانشینی برادرش ایوان و پییر فرزند ناتالی ناریشکین، همسر دوم آلکسی رخ داد و در پی آن گروهی از سربازان در برابر اقدامات ناریشکینها دست به شورش زدند و با حمله به کاخ درخواست کردند سلطنت ایوان را داشتند. مجلس شورای ملی مرکب از اعضای حاضر ولایات در مسکو تشکیل شد و به اتفاق آرا ایوان به عنوان تزار اول و پییر به عنوان تزار دوم انتخاب شدند. از آنجا که هر دو هنور کودک بودند صوفی خواهر تنی ایوان به عنوان نائبالسلطنه معین شد. ایوان پیش رسیدن به فرمانروایی فوت کرد و پییر تبدیل به یکی از پر نفوذترین تزارهای تاریخ روسیه، یعنی پترکبیر، شد. پترکبیر دوران نوجوانی خود را در محله خارجیها گذراند که مرکب از آلمانها، فرانسویها، هلندیها و انگلیسیها بود. او در این محله با شخصی به نام فرانسوا آلوفور دوست بود که اغلب در خانه زیبای او به شبنشینی و خوشگذرانی مشغول بود. پترکبیر فردی بلند قامت و پر انرژی بود. او عقیده داشت که روسیه تا زمانی که در عرصه فنآوری به پای اروپا نرسد، هرگز یک امپراتوری قدرتمند نخواهد شد. برای همین کارشناسان فنی خارجی را استخدام کرد تا چگونگی ساخت کشتیهای بهتر و بنای استحکامات نیرومندتر را به روسها بیاموزند. مدارسی را برای آموزش ریاضیات و مهندسی برپا کرد که برای هدفگیری دقیقتر توپخانه و بنای استحکامات مناسب به دانستن آنها نیاز داشتند. نخستین روزنامه روسیه را به راه انداخت تا روسها مانند اروپاییان، بتوانند درباره وقایع جاری کسب اطلاع کنند. او تقویم سنتی روسیه را که تاریخ رخدادها را از پیدایش جهان تعیین میکرد، کنار گذاشت و به جای آن تقویم مورد استفاده در اروپای غربی را پذیرفت که تاریخ رخدادها را از میلاد مسیح محاسبه میکرد. درهای مناصب دولتی را که تا آن زمان تنها به پسران اشراف اختصاص داشت به روی پسران با استعداد خانوادههای معمولی گشود. آکادمی علوم را برای ترویج آموزش و پژوهش تأسیس کرد. حتی به مردم دستور داد او را به جای تزار امپراتوری بنامند. پتر فرمانی صادر کرد که بهجز روحانیون و دهقانان، همه روسها میبایست ریش خود را میتراشیدند و همین مخالفتهای زیادی را بین مردم در پی داشت چرا که برای آنان ریش صرفاً آرایش نبود بلکه اهمیتی مذهبی داشت. پترکبیر شخصیتی تندخو و بیرحم داشت و افرادی که مورد غضب واقع میشدند به شدت مورد شکنجه قرار میگرفتند؛ حتی پسر و جانشین او که با اصلاحاتش موافق نبود در زندان تحت شکنجه کشته شد. در دوران پترکبیر ارتش روسیه به سبک ارتشهای اروپایی بازسازی و نیرومند شد. روسیه از نظر سیاسی و اقتصادی نیاز شدیدی به دریای آزاد داشت و پترکبیر میخواست با ارتش قدرتمند روسیه بنادر سیاه در جنوب و دریای بالتیک در شمال غرب را به منظور تسهیل تجارت با اروپا در اختیار بگیرد و در عین حال قوای خود را متوجه دریای خزر بنماید. با چنین هدفی بود که جنگ آزوف بین روسیه و عثمانی بر سر در اختیار گرفتن بندر بزرگ آزوف در دریای سیاه درگرفت. درگیری با اهمیت دیگر ارتش پتر جنگ شمال بود که با سوئد برای دستیابی به سواحل دریای بالتیک درگرفت و از ۱۷۰۰ تا ۱۷۲۱ ادامه داشت. در ۱۷۲۱ با امضای صلح بین روسیه و سوئد، سرانجام کنترل بخشهایی از لیوونی و استونی، دو منطقه در دریای بالتیک، به دست روسیه افتاد. پترکبیر در ۱۷۰۳ تصمیم گرفت در باریکهای باتلاقی که در طول ساحل دریای بالتیک به تصرف خود درآورده بود، یک شهر جدید و بزرگ بنا کند که سنپترزبورگ نام گرفت. با تلاش جانفرسای هزاران کارگر سنپترزبورگ به بندری بزرگ برای تجارت بین روسیه و اروپا تبدیل شد و در دو قرن بعدی تاریخ روسیه به صورت پایتخت روسها درآمد. با درگذشت پترکبیر در فوریه ۱۷۲۵، روسیه درگیر جانشینان ضعیفی بود تا اینکه کاترین دوم شوهر خود، پتر دوم را به قتل رساند و در ۱۷۶۲ تزار روسیه شد و به کاترین کبیر معروف گردید. او فردی ولخرج و علاقهمند به لباسهای گرانقیمت و مهمانیهای باشکوه بود. تا آخر عمر ازدواج نکرد، اما معشوقههای مرد بسیار داشت. در امور سلطنت جدی و سختکوش بود. حس جاهطلبی و قدرت اراده او را در راهی انداخت که همتراز با پترکبیر قرار گرفت. او اغلب روزی پانزده ساعت کار میکرد. گزارشها را میخواند، به سخنان مشاورانش گوش میداد، و فرمانها را آماده میساخت. او میخواست همه چیز را بداند، همه چیز را بررسی کند و در همه چیز اصلاح به عمل میآورد. کاترین، همچون پتر، به جنگهای تازهای پرداخت تا امپراتوری روسیه را گسترش دهد. او علاقه خاصی به ادبیات و فلسفه اروپای غربی داشت و برای رشد و گسترش فرهنگ جدید به اصلاحات روی آورد. فتح سرزمینهای تازه، ولخرجیهای او و هزینه سنگین طرحهای جدید، کاترین را مجبور کرد که مالیات اشراف را افزایش دهد و فشار این مالیاتهای اضافه، بر دوش دهقانان روستایی بود. با اینکه کاترین اولین تزاری بود که مشاورانش را ترغیب میکرد راههایی برای بهبود شرایط دهقانان بیایند، اما سیاستهای او موجب وخامت حال دهقانان شده بود. برای همین در دوران او بارها شورشهای دهقانی رخ داد که شورش پوگاچف در دهه ۱۷۷۰ مهمترین آن بود و حتی با اعدام رهبر آنان پوگاچف نیز مانع از تداوم شورش نشد و ناچار در میدان اصلی هر روستایی یک سکوی اعدام کار گذاشته شد و اعدام و شلاق و تبعید برای شورشیان وضع گردید. کاترین کبیر در ۱۷ نوامبر ۱۷۹۶ در سن شصت و هفت سالگی درگذشت و عصر اصلاحات با مرگ او رو به افول نهاد. در شصت سال بعدی ، تزارهای روسی با رفتاری محافظهکارانه به حفظ سنتها پرداختند. پُل، پسر کاترین، مدت پنج سال تزار روسیه بود و با کودتای گروهی از اشراف و حمایت پسرش کشته شد. الکساندر اول که توانست در ۲۳ سالگی تزار شود، در همان ابتدا تصمیم داشت تا راه مادربزرگ خویش کاترین کبیر و پترکبیر را دنبال کند. بخت با الکساندر یار نبود و ارتش قدرتمند ناپلئون به روسیه حملهور شد و زمانی که ناپلئون تا مسکو پیشروی کرد، سپاهیان روس شهر را به آتش کشیدند و عقبنشینی کردند. ناپلئون بدون جنگ فاتح این شهر سوخته شد. با اینحال روسها تسلیم نشدند و با او مذاکره نکردند و ارتش ناپلئون نه توان پیش رفتن داشت و نه با شروع سرما امکان ماندن در مسکو، و سرما و برف و حملات چریکی روسها، نیروهای فرانسوی را از یای درآورد و آلکساندر اول به فرشته محافظ اروپا معروف شد. الکساندر اول در نوامبر ۱۸۲۵ درگذشت و نامهای بر جای گذاشت که بهجای کنستانتین، برادر وسطی، نیکلای برادر کوچکتر خویش تزار گردد. ولی این نامه علنی نشد و طرفداران کنستانتین شروع به ادای سوگند وفاداری به او کردند، در حالی که او هیچ تمایلی به جانشینی نداشت. اختلاف بین طرفداران دو برادر بالا گرفت و گروهی از افسران آزادیخواه به بهانه حمایت از کنستانتین دست به شورش زدند. این شورش که قیام دکابریستها معروف شد، در دو شهر سنپترزبورگ و کییف رخ داد. نیکلای اول سرسختانه در برابر این شورشها ایستاد و افسرانی را که در اندیشه تغییر و تحول روسیه بودند سرکوب و اعدام کرد. خشونتهای تزار باعث شد تا به نیکلای تازیانهزن مشهور گردد. نیکلای اول درگیر جنگ با امپراتوری عثمانی شد که به جنگ کریمه معروف گردید. او به بهانه حمایت از مسیحیان مناطق والاسی و مولداوی که در فرمانروایی عثمانی زندگی میکردند، وارد جنگی شد که حمایت فرانسه، بریتانیا، و حتی اتریش از عثمانی را بههمراه داشت. دولتهای اروپایی از تسلط روسیه بر خاورمیانه وحشت داشتند. نیکلای در فوریخ ۱۸۵۵ درگذشت و در حالی که روسیه در جنگ شکست خورده بود، الکساندر دوم با امضای پیمانی در مارس ۱۸۵۶ قبول کرد که از مناطق تصرف شده در سرزمین امتداد رود دانوب عقبنشینی کند و در بنادر خود در کرانه دریای سیاه استحکامات نظامی برپا نکند. دوران الکساندر دوم آغاز یک سلسله اصلاحات تاثیر گذار در روسیه است. او در بهار ۱۸۶۱ فرمان آزادی صرفها، دهقانانی که در خدمت اشراف بودند، را صادر کرد. با این اصلاحات که در طی پنج سال صورت گرفت تمام دهقانان روسی آزاد شدند و تزار به آزادیبخش معروف شد. اصلاحات تزار در نظام قضایی، قوانین مالیاتی و نظام آموزشی ادامه یافت. سرفهای آزاد همچنان نتوانستند مالک زمینهایی باشند که خود و نیکانشان بر روی آن کار میکردند، شوند. تنها بخشی از این زمینها آن هم در ازای پرداخت پول آن، به سرفها رسید. وضعیت دهقانان از قبل وخیمتر شده بود و شورشهای دهقانی نسبت به قبل از اصلاحات افزایش چشمگیری یافت. این اوضاع گروههای جوان رادیکال را به این نتیجه رساند که با وجود فرمانروایی خودکامه و طبقه کوچک اشراف که بر کشور تسلط داشتند، وضعیت زندگی روسها تغییری نخواهد یافت و چاره را در ناگزیر بودن انقلاب یافتند. «اراده خلق» یکی از همین گروههای رادیکال بود که به ترور سیاسی روی آورد و مهمترین هدف آنان ترور تزار بود. این گروه موفق شد در مارس ۱۸۸۱ الکساندر دوم را ترور کند و بدینترتیب دوران اصلاحات نیز پایان یافت. الکساندر سوم اصلاحات پدرش را ملغی ساخت و به خشونت و بیرحمی روی آورد. تزار جدید متأثر از ملیگرایی رایج در اروپا بود و ریشه مشکلات را در گروههای گوناگون قومی امپراتوری میدید و به اجرای سیاست روسی کردن اقوام و اقلیتها روی آورد. سیاستی که نتایج خشونتباری داشت. همچنین به توسعه تجارت، حمل و نقل و تولید کارخانهای توجه جدی داشت. از حوادث تلخ دوران او قحطی شدید ۱۸۹۲ بود که به دلیل خشکسالی و صادرات بیش از اندازه غلات به اروپا باعث مرگ بیش از ۴۰۰ هزار روسی شد و در افکار مخالفان انقلابی روس به عنوان یکی از نتایج حاصل از اقتصاد بازار آنان را بیش از گذشته به سوی اندیشههای سوسیالیستی کشاند. با درگذشت الکساندر سوم، پسرش نیکلای دوم، آخرین تزار روس از خاندان رومانوفها به امپراتوری رسید. نیکلای هیچ تمایلی به اصلاحات نداشت و بدنبال راه پدرش در طریق فردسالاری بود. فضای روسیه مملو از افکار انقلابی بود و حاکمان روس برای گریز از تغییرات به جنگ با ژاپن بر سر تسلط بر کره و منچوری در شمال چین روی آوردند. روسها خود را پیروز جنگ میدانستند ولی در آخر پیمان صلحی در سپتامبر ۱۹۰۵ با ژاپن امضا کردند که کنترل کره و بخشی از منچوری و راهآهن کلیدی آن بدست ژاپنیها افتاد. در ژانویه ۱۹۰۵ دویست هزار روسی در سنپترزبورگ اجتماع کردند و خواستار کاهش ساعات کار و افزایش دستمزدها شدند و بر روی حمایت تزار از خودشان حساب میکردند. اما نتیجه آن برعکس بود و سربازان با معترضان درگیر شدند و یکشنبه خونین رقم خورد. اوضاع روسیه ناآرام بود و شورشهای دهقانی در روستاها با اعتصابات کارگران صنعتی در شهرها همراه شده بود. نیکلای از طرفی به اصلاحات و ایجاد مجلس انتخابی مشورتی «دوما» اقدام کرد و از طرف دیگر به روی اعتصابکنندگان آتش گشود. فقط اعدامهای صدراعظم استولیپین در سالهای ۱۹۰۶ و ۱۹۰۷ توانست برای چند سالی فضای روسیه را آرام کند. دوباره از سال ۱۹۱۲ تا ۱۹۱۴ اعتصابات کارگری وضعیت شهرهای روسیه را متشنج کرده بود. در سال ۱۹۱۴ جنگ جهانی اول کل اروپا را فرا گرفت و روسها در حالی که فاقد رهبری کارآمد جنگی، آموزش، غذا و اسلحه و مهمات کافی برای چنین جنگی باشند، وارد جنگ شدند. نتایج جنگ جهانی اول برای روسها فاجعهبار بود، و تنها ۳ میلیون روسی در همان سال اول کشته، زخمی یا اسیر شدند. با افزایش تلفات روسهای بیشتری خواستار خروج از جنگ شدند. سنپترزبورگ که با شروع جنگ بهدلیل اسم آلمانی آن به پتروگراد روسی تغییر نام یافته بود در مارس ۱۹۱۷ برای اولینبار شاهد شورشی بود که سربازان تزار در کنار مردم قرار گرفته بودند. ارتش دیگر از تزار فرمانبرداری نداشت و دومای روسیه که دریافت نیکلای دوم دیگر نمیتواند بر کشور حکومت کند، یک ذولت موقت تشکیل داد و هیأتی را به ملاقات تزار فرستاد. تزار استعفانامه خود را تسلیم دوما کرد و برادر خود میخايیل را به عنوان جانشین معرفی کرد اما میخايیل چون قدرتی نداشت، حاضر به پذیرش این مقام نشد. در ۷ نوامبر ۱۹۱۷ بلشویکها (حزب سوسیال دموکرات کارگری) دولت موقت را کنار زدند و قدرت را در روسیه بدست گرفتند. خانواده تزار توسط دولت موقت کرنسکی به شهر توبولسک در سیبری منتقل شده بودند که در این زمان بلشویکها آنان را به شهر یکاترینبورگ منتقل و در خانه یک مهندس فراری زندانی کردند. ارتش سفید که حامی رژیم گذشته و مخالف جدی بلشویکها بودند، در حال نزدیک شدن به شهر یکاترینبورگ بودند و این امکان وجود داشت که خانواد تزار آزاد شوند و از دوباره ادعای حکومت کنند. بلشویکها به وحشت افتاده بودند. کمیته اجرایی مرکزی مسکو دستور اعدام تزار و خانوادهاش را صادر کرد و کمیسر یکاترینبورگ مسئول اجرای این دستور شد. در نتیجه در نیمه شب ۱۶ ژوئیه ۱۹۱۸ خانواده تزار در زیرزمین خانه به ضرب گلوله کشته توسط بلشویکها شدند و اجساد آنان در جنگل مجاور شهر سوزانده و محو شد. منابع: ۱. تاریخ روسیه از آغاز تا انقلاب اکتبر؛ تألیف ن. بریان شانینوف؛ ترجمه و اقتباس خانبابابیانی. تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۵۲. ۲. روسیه تزاری؛ تألیف جیمز ای. استریکلر، ترجمه مهدی حقیقتخواه، تهران: ققنوس، ۱۳۸۱. ۳. تاریخ روسیه از پیدایش تا ۱۹۴۵؛ تألیف کلنل والتر، ترجمه و مقدمه نجفقلی معزی، بهکوشش علیاصغر عبداللهی، تهران: دنیای کتاب، ۱۳۸۲. ۴. سرگذشت خاندان رمانف (تاریخ روسیه از سال ۱۵۴۷ میلادی تا انقلاب و سقوط تزارها)؛ تألیف میشل دوسن پیر، ترجمه محمدعلی معیری و عیسی بهنام، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ۳ جلد، ۱۳۵۶. ۵. تراژدی مردم: انقلاب روسیه ۱۸۹۱ – ۱۹۲۴؛ تألیف اورلاندو فایجس، ترجمه احد علیقلیان، جلد اول، تهران : نشرنی، ۱۳۸۸. ۶. پطر کبیر؛ تألیف رابرت ماسی، ترجمه ذبیحالله منصوری، تهران: انتشارات زرین، ۱۳۶۶. ۷. كاترین كبیر؛ تألیف هانری تروایا، ترجمه نادعلی همدانی، تهران: انتشارات فاخته، ۱۳۷۱. ۸. زندگی خصوصی کاترین کبیر؛ تألیف جورج پی. کوچ، ترجمه ذبیحالله منصوری، تهران: نگارستان کتاب، ۱۳۸۷. ۹. توطئه علیه تزار: تصویری از دسامبریستها؛ تألیف ن. آیدلمان؛ ترجمه علی محمد افتخارزاده، تهران : انتشارات افراز، ۱۳۸۴. ۱۰. زندگی و سرانجام آخرین ملکه روسیه؛ تألیف آنا ویروبوا، ترجمه نظامالدین احتشام؛ تهران: انتشارات خجسته، ۱۳۷۶. ۱۱. نیکلای و آلکساندرا؛ تألیف رابرت ک. ماسی، ترجمه پروانه ستاری، تهران: نشر نو، ۱۳۶۹. نويسنده: مجيد اديبزاده